گنجور

 
سنایی

ای رشک رخ حورا آخر چه جمالست این

وی سرو سمن سیما آخر چه کمالست این

کوشم به وفای تو کوشی به جفای من

کس نی که ترا گوید آخر چه خیالست این

نابوده شبی شادان از وصل تو ای جانان

در هجر مرا کشتی آخر چه وبالست این

شد اصل همه شادی ای دوست وصال تو

ای اصل همه شادی آخر چه وصالست این

هر گه که مرا بینی گویی که: مرا خواهی؟

گر می‌ندهی عشوه آخر چه سوالست این

خواهم که ترا بینم یک بار به هر ماهی

تن درندهی با من آخر چه ملالست این

هر مرغ که زیرک‌تر هر مرد که عاقل‌تر

در شد به جوال تو آخر چه جوالست این

 
 
 
سنایی

ای چون تو ندیده جم آخر چه جمالست این

وی چون تو به عالم کم آخر چه کمالست این

تو با من و من پویان هر جای ترا جویان

ای شمع نکورویان آخر چه وصالست این

زان گلبن انسانی هر دم گلی افشانی

[...]

سوزنی سمرقندی

ای خصلت تو هشتن، آخر چه خصالست این

وی فعل تو برگشتن، آخر چه فعالست این

در . . . ن هلی و هشتی، برگردی و برگشتی

ای مایه هر زشتی، آخر چه خصالست این

در . . . ن برو در . . . ن هل، مندیش حرام از حل

[...]

میبدی

ای هم تو ز تو حیران آخر چه مثالست این

ای شمع نکورویان آخر چه وصالست این‌

ای چون تو بعالم کم آخر چه کمالست این

ای شمع و چراغ ما آخر چه جمالست این

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه