گنجور

 
سنایی

از پی تو ز عدم ما به جهان آمده‌ایم

نز برای طرب و لهو و فغان آمده‌ایم

عشق نپذیرد هستی و پرستیدن نفس

ما ازین معنی بی نام و نشان آمده‌ایم

تا کی از نسبت بی اصل همی لاف زنیم

کز غرور خود بی خود به زبان آمده‌ایم

مانده در بند زمانیم و زمان ما را نه

در مکانیم نه از بهر مکان آمده‌ایم

هر کسی راه ازین ره به قدم می‌سپرد

ما در اسپردن این راه به جان آمده‌ایم