گنجور

 
صامت بروجردی

ز بسکه در غم روی تو انتظار کشیدم

قلم به صفحه عشاق روزگار کشیدم

شدم ز صافی طینت چنان به پرتو عشقت

که مهره را به سلوک از دهان مار کشیدم

ز بیم خواهش بی‌جا که از وصال تو می‌کرد

پی مواخذه منصور دل بدار کشیدم

شدم تسلی حام می و محبت دیگر

که مهره را به سلوک از دهان مار کشیدم

ز بیم خواهش بی جا که از وصال تو می‌کرد

پی مواخذه منصور دل بدار کشیدم

ز زیر پر ننمودم سری برون همه عمر

نه زحمت دی و نه منت بهار کشیدم

شدم تسلی جامی و محبت دیگر

نه شور باده نه درد سر خمار کشیدم

مران مراد گرای باغبان ز ساحت گلشن

که من کلام حقیقت زنیش خار کشیدم

از آن زمان که شدم (صامتا) مصاحب عزلت

عروس لذت کونین در کنار کشیدم

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode