گنجور

 
سام میرزا صفوی

ولد میر حکیمی طبیب است مرد عاشق پیشه و لوند مشربست و در فصاحت و بلاغت بی نظیر زمان، دیوان غزل تمام کرده و در دیگر اقسام نیز شعر میگوید این ابیات از اشعار اوست :

تنها نه همین دشمنم آن عهد شکن شد

هر کس که باو دوست شدم دشمن من شد

ای گرد کوی یار دمی از هوا نشین

مهمان مردمان شو و در دیده ها نشین

ای تیریار کاز نظرش در فتاده ای

ما هم فتاده ایم به پهلوی ما نشین

دمی تو را ز بر خود جدا نمی خواهم

به غیر خود به کست آشنا نمی خواهم

کجا وفای تو از من جفا دریغ مدار

که جز جفای تو ای بیوفا نمی خواهم