ولد میر حکیمی طبیب است مرد عاشق پیشه و لوند مشربست و در فصاحت و بلاغت بی نظیر زمان، دیوان غزل تمام کرده و در دیگر اقسام نیز شعر میگوید این ابیات از اشعار اوست :
تنها نه همین دشمنم آن عهد شکن شد
هر کس که باو دوست شدم دشمن من شد
ای گرد کوی یار دمی از هوا نشین
مهمان مردمان شو و در دیده ها نشین
ای تیریار کاز نظرش در فتاده ای
ما هم فتاده ایم به پهلوی ما نشین
دمی تو را ز بر خود جدا نمی خواهم
به غیر خود به کست آشنا نمی خواهم
کجا وفای تو از من جفا دریغ مدار
که جز جفای تو ای بیوفا نمی خواهم