گنجور

 
سلمان ساوجی

مخور اَندُه که همه کار به کام تو شود

شادی آید ز بن گوش غلام تو شود

آنکه یاقوت لبش در نظر تست مدام

شکرین پسته او نقل مدام تو شود

بعد از این خطبه اقبال به نام تو کند

عاقبت سکه خورشید به نام تو شود

آخر این مرغ همایون که دلت دانه اوست

آید از روی هوا بسته دام تو شود

چشم ارباب نظر خلوت خاصت گردد

خون اصحاب غرض جرعه جام تو شود