بخش ۱۹ - آگاهی فغفور شاه از حال جمشید
چو صبح از جیب گردون سر بر آورد
زمانه چتر گردون بر سر آورد
برون رفت از دماغ خاک سودا
جهان را مهری از نو گشت پیدا
و لیکن همچنان سودای آن ماه
فزون میگشت هر دم در سر شاه
ازین سودا درونی داشت ویران
چو گنجی شد، به کنجی گشت پنهان
چو گل پیچیده دل در غنچه بنشست
در خلوت به روی خلق در بست
مقیمان را ز پیش خویش میراند
ندیمان را به نزد خود نمیخواند
ندیم او خیال یار او بود
خیال یار، یار غار او بود
چو اندر پرده راه کس نمیداد
ندیمانش برآوردند فریاد
که این حال پسر در اضطراب است
به کلی صورت حالش خراب است
بباید رفتن این با شاه گفتن
ز شاه این قصه را نتوان نهفت
ز آنجا روی در درگاه کردند
حکایتهای او با شاه کردند
که: شاها، حالت شهرزاد دریاب
که نه روزش قرارست و نه شب خواب
به خاک انداخته چرخش چو تیر است
کمان قد گشته و اکنون گوشه گیرست
چو ابر از دیده باران میفشاند
چو گل هر دم گریبان میدراند
ز آهش آسمان را دل کبابست
جهان را چشمها زین غم پر آبست
پدر چون واقف از حال پسر گشت
ز احوال پسر آشفتهتر گشت
بع غایت ز آن پریشانی دژم شد
ز تخت سلطنت سوی حرم شد
همایون مادر جمشید را گفت
که: «روز شادی ما راست غم جفت
خبر داری که رود ما سراب است؟
اساس ملک جمشیدی خراب است؟
ز دست جم جهان انگشتری برد
ندانم دیو ره زد، یا پری برد؟
چو مادر قصه را کرد از پدر گوش
ز خود رفت و زمانی گشت خاموش
ز نرگسها سمن بر ژاله افشاند
به ناخنها از سوسن لاله افشاند
ملک دستش گرفت از پیش برخاست
که کار ما نخواهد شد بدین راست
بیا تا باد پایان بر نشینیم
رویم احوال جم را باز بینیم»
از آنجا سوی جم چون باد رفتند
ز گرد راهش اندر برگرفتند
چو زلف اندر سر و رویش فتادند
بسی بر نرگس و گل بوسه دادند
پدر گفتش که: «ای چشم مرا نور،
چه افتادت که از مردم شدی دور؟
تو عالم را چو چشمی، نیست در خور
که در بندی به روی مردمان در»
چو مال در درد بالای تو چیناد
بد فرزند را مادر مبیناد
به حق شیر این پستان مادر
که یکدم خوش بر آی ای جان مادر
اگرچه مهربان باشد برادر
نباشد هیچکس را مهر مادر
اگرچه دایه دارد مهر جانی
چو مادر کی بود در مهربانی
ملکزاده ز دل آهی بر آورد
ز سوز دل به چشم آب اندر آورد
«دریغا من که در روز جوانی
چو شب شد تیره بر من زندگانی
هنوز از صد گلم یک ناشکفته
گلستانم نگر بر باد رفته
مرا دردیست کان درمان ندارد
مرا راهیست کان پایان ندارد»
همی گفت این و در دل یار جویان
در اثنای سخن گریان و مویان
گهی دست پدر را بوسه دادی
گهی در پای مادر سر نهادی
ملک جمشید دانا بود و دانست
که جنت زیر پای مادرانست
شهنشه گفت: «کاین سودای عشق است
درین سر شورش غوغای عشق است
همانا دل به مهری گرم دارد
ولی گفتن ز مردم شرم دارد
کنون این کار را تدبیر سهل است
به تدبیر اندران تاخیر جهل است
بباید مجلسی خوش راست کردن
حضور گلرخان درخواست کردن
کجا در نوبهاری لاله روی است
کجا در گلشنی زنجیر موی است
به پیش خویش باید دادش آواز
مگر از پرده بیرون افتند این راز»
منادی گر منادی کرد آغاز
که مهرویان چین یکسر به پرواز
به ایوان همایون جمع گردند
شبستان حرم را شمع گردند
هزاران شاهد مه روی با شمع
بدین ایوان شدند از هر طرف جمع
چو شب گیسوی مشکین زد به شانه
جمال روز گم شد در میانه
بتان چین شدند از پرده بیرون
به عزم بزم ایوان همایون
درآمد هر سمن رخساری از در
به شکل لاله با شمعی معنبر
پری پیکر بتان سر تا به پا نور
قدح بر دستشان نور علی نور
گل رخسارشان در خوی نشسته
هزاران عقد در بر گل نشسته
سمن رویان چو گل افتاده بر هم
چو برگ گل نشسته تنگ بر هم
ز عکس رنگ روی لاله رویان
شده در صحن مجلس، لاله رویان
سر زلف سیه در عود سوزی
نسیم صبح در مجمر فروزی
ثوابت در تحیر مانده بر چرخ
فلک در گردش و سیاره در چرخ
به عالی منظری بر، شاه جمشید
نشسته با پدر چون ماه و خورشید
پدر هر دم یکی را عرضه کردی
به یادش ساغر می باز خوردی
ملک گفت: «ای پسر زین خوب رویان
دل و طبعت کدامین راست جویان؟
درین مجلس دلارامت کدامست؟
دلارام ترا آخر چه نام است؟
ملک زاده ملک را گفت شاها
کواکب لشکرا، گردون پناها!
چه شاید گفتن این بت پیکران را
که رشک آید بر ایشان بتگران را؟
عروسان نگارستان چیناند
غزالان شکارستان چیناند
ولی پیشم همان دارند مقدار
که خضرای دمن با نقش دیوار
ز جام دیگر این مستی است ما را
به جان دیگر این هستی است ما را
خلیلم گر درین بتخانه هستی
طلسم این بتان را بر شکستی
همه ایوان نگارستان مانی است
دریغا کان نگارستان ما نیست
بود هر دل به روی خوب مایل
ولی باشد به وجهی میل هر دل
چو دارد دوست بلبل عارض گل
چه در وجهش نشیند زلف سنبل؟
چو نیلوفر به خورشیدست مایل
ز مهتاب جهانبخش چه حاصل؟»
🖰 با دو بار کلیک روی واژهها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها میتوانید آنها را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
🖐 شمارهگذاری ابیات | وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی) | منبع اولیه: ساوهسرا | ارسال به فیسبوک
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
🎜 معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است ...
📷 پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی، 📖 راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
حاشیهها
تا به حال ۶ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
ساوجی نوشته:
غلط
ز دست جم جهان انگشتری برد
(ندادم ) دیو ره زد، یا پری برد؟
صحیح
ز دست جم جهان انگشتری برد
ندانم دیو ره زد، یا پری برد؟
—
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.
👆⚐
اکبر حاجبی نوشته:
بباید رفتن این با شاه گفتن
ز شاه این قصه را نتوان نهفت
با سلام.نهفت به نهفتن اصلاح فرمایند.
👆⚐
اکبر حاجبی نوشته:
بع غایت ز آن پریشانی دژم شد
ز تخت سلطنت سوی حرم شد
با سلام.بع غایت به ” به غایت ” اصلاح فرمایند.
👆⚐
اکبر حاجبی نوشته:
ز نرگسها سمن بر ژاله افشاند
به ناخنها از سوسن لاله افشاند
در پیروی از وزن به نظر” از” در مصرع دوم باید به ” ز” اصلاح شود.
👆⚐
اکبر حاجبی نوشته:
به پیش خویش باید دادش آواز
مگر از پرده بیرون افتند این راز»
با درود
افتند به افتد اصلاح فرمایند
👆⚐
امین کیخا نوشته:
اسمی از نگارستان مانی امده است میدانیم مانی نگارگر بوده است و در چین هواخواهان بسیاری داشته است و متون زیادی به فارسی و ترجمه های انها به سریانی و زبانهای ترکی التایی مثل ایغوری در ترفان چین بدست امده است .
👆⚐