گنجور

 
سلمان ساوجی

گلستان گیتی به خاری نیرزد

خُمستان گردون خُماری نیرزد

مکش بار دل بهر برگی چو غنچه

که صد ساله برگت به باری نیرزد

نسیما مبر برگ گل را به غارت

کزآن بلبلی صد هزاری نیرزد

همه کار ملک سلیمان بر من

به آواز یک مور باری نیرزد

مشو با صبا همنفس کان تنعم

به آمد شد خاکساری نیرزد

همه گرم و سردی که در خوان گیتی است

به درد دل و انتظاری نیرزد