گنجور

 
سلمان ساوجی

چون به قشلاق قرا باغ آمدیم

گفتم از افلاس وا خواهیم رست

جرها زین مملکت خواهیم کرد

طرفه‌ها ز اطراف بر خواهیم بست

ناخن اندر هر طرف انداختیم

عاقبت کو کارد در دستم شکست

نیست در دستم از آن جر جز جرب

بر نیامد غیر ازین، هیچم بدست