اهل دل را به خرابات مغان ره ندهند
رخت تن را به سراپرده جان ره ندهند
سخن پیر مغان است که در دیر کسی
که سبک در نکشد رطل گران ره ندهند
خارج از هر دو جهان است خرابات آنجا
تا مجرد نشوی از دو جهان ره ندهند
ادب آن است که هر دل که بود منزل یار
هیچ اندیشه اغیار بدان ره ندهند
راه وحدت شنو از ناله مستان که چونی
قصه گویند و سخن را به زبان ره ندهند
راه سلمان به خرابات ندادند چه شد؟
همه کس را به خرابات مغان ره ندهند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.