میکشم خود را و بازم دل بسویش میکشد
مو کشان زلفش مرا در خاک کویش میکشد
میبرد حسنش به روی دلستان هر جا دلی است
ورنه میآید دل مسکین به مویش میکشد
ما چو بید از باد میلرزیم از آن غیرت که باد
میکشد در روی او برقع ز رویش میکشد
باغ حسنش باد سبز و باردار و دم به دم
دیدهام از تاب دل آبی به جویش میکشد؟
گل چه میداند که بلبل را فغان از عشق او
هر چه میگوید صدا گفت و گویش میکشد؟
میکشیدم کوزه دردی ز دست ساقیی
کین زمان هر صوفی صافی سبویش میکشد
شمهای از حال من شاید که آن دل بشنود
این تن مسکین به بیماری ببویش میکشد
خوی او هست از دهانش تنگتر، وین ناتوان
بار بر دل تنگ تنگ از دست خویش میکشد
آرزویی نیست سلمان را به غیر از روی دوست
چون کند چون دوست خط بر آرزویش میکشد؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۵ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.