نوبهار آمد و شد قطره فشان ابر مطیر
روز نوروز گلستان بود و عید غدیر
باز در زمزمه ی زیر و بم آمد به نشاط
کوه از قهقهه ی کبک و صدای نخجیر
باغ از لاله ی تر، عرصه ی داغستان شد
چمن از سبزه ی نوخیز، فضای کشمیر
کرد آهنگ فضای چمن از خلوت شاخ
گل ز دنبال شکوفه چو مرید از پی پیر
دل خوبان همه شد مایل گلگشت چمن
آهوان حرم باغ شدند آهوگیر
بس که سودا ز رگ و ریشه ی مجنون گل کرد
همه تن دیده شد از بهر تماشا زنجیر
خاک نایاب شد از سبزه که قالب سازند
ورنه در دادن جان نیست هوا را تقصیر
خضر از بس که شتابان به سوی باغ رود
پر برآورده عصا در کف او همچون تیر
بید از زمزمه ی آب روان بر لب جوی
می کند رقص چو مجنون به صدای زنجیر
غنچه ی سوسن نوخیز به باغ از سر شاخ
در نظر چون قلم آید ز بناگوش دبیر
بیضه ی مرغ چمن گوهر گوش گل شد
باغ از بس که ز مستی شده مشتاق صفیر
چون گدایان طلبد از در دل ها بلبل
مشت خاری که کند خانه ی خود را تعمیر
باغبان دست سوی غنچه چو اخگر نبرد
تا ز منقار سمندر نکند آتشگیر
می کند سیر ز بس لیلی و مجنون، پر شد
دشت از نغمه ی خلخال و صدای زنجیر
بس که حیران شده بر حسن چمن، پنداری
پای آهو ز سم خویش فرو رفته به قیر
بار عام است کنون در چمن، آن دور گذشت
که قفس چوب نهد در ره مرغان اسیر
نکند جز به سر شاخ نشیمن بلبل
صید گل در همه ی عمر بود بر سر تیر
بوی شیر از دهن غنچه ی نسرین آید
کرده او را غم کم عمری این گلشن پیر
کرده از دود چراغان گل و لاله در ابر
همچو پیراهن فانوس، سیاهی تأثیر
موج بر زلف زند از دم ماهی شانه
بس که دارد سر آراستگی، عالم پیر
از رطوبت عجبی نیست که پیچد چون دام
موج در بحر کمان بر پر مرغابی تیر
کشتی خویش که بسته ست به خشکی زاهد
رقص در ورطه ی طوفان کند از موج حصیر
جوی را آب ز طغیان نه همین ویران کرد
رخنه افتاده به شمشیر ز آب شمشیر
نان فرهاد عجب نیست اگر پخته شود
که شده سنگ ز تأثیر رطوبت چو خمیر
خبر فتح خداوند شنیده ست مگر؟
که شد از ذوق بدین گونه جوان عالم پیر
خان اسلام لقب، نقد شهنشاه عرب
که ز همنامی او کفر شد اسلام پذیر
آن که در مجلس آگاهی و دانایی او
خواب مخمل نتوان گفت ندارد تعبیر
زر خرید کرم اوست چه یحیی و چه فضل
خانه زاد قلم اوست چه اعشی چه جریر
وادی حاتم طی را نفسی طی سازد
بر قدم بانگ زند چون قلم او ز صریر
شود از شبنم لطفش به ریاض عالم
شهد در قبه ی خشخاش فزون از انجیر
از جهان زور برافتاده چنان در عهدش
که ستمگر نتواند که کشد مو ز خمیر
سنگ را موم کند از پی آیینه ی آب
نهد از موج به پا سیل روان را زنجیر
ای بهار چمن لطف و گل گلشن فیض
که غباری بود از کوچه ی خلق تو عبیر
ای قلم بر قلم مفتی رای تو قضا
وی قدم بر قدم شحنه ی حکمت تقدیر
ای که در مصلحت ملک و نظام دولت
پیش رای تو نیاید ز ارسطو تدبیر
صد فلاطون پرد از خم چو کبوتر از چاه
از صفیر قلم حکمت تو گاه صریر
پیش قدر تو سکندر سخن جاه و جلال
گر تواند کند اظهار به فرض تقدیر،
تا به او چهره شود بهر جواب دعوی
پای تا سر شود آیینه زبان چون شمشیر
نیست در گردن خصم تو حمایل هیکل
بسته دارد سر خود را به بدن با زنجیر
شیر از بیم تو ز آهو رمد و روز شکار
آهو از حکم تو چون شیر شود آهوگیر
در زمان تو نداند ز که باید طلبید
پی تعویذ تب خود، ورق آهو شیر
نیست از حفظ تو بیم ضرری چون یاقوت
گر کسی اخگر افروخته پیچد به حریر
شد ز افشردن سر پنجه ی جود تو کبود
چون کف نیل ز سر تا به قدم ابر مطیر
جان ز تیغت نبرد صید، که چون ریشه ی نی
از نهیب تو زمین گیر شود پنجه ی شیر
عکس شمشیر تو در آب گر افتد، از بیم
آب در جوی شود خشک چو آب شمشیر
سایه گویی که پلنگی ست گریزان با او
شد مشبک ز خدنگ تو ز بس پیکر شیر
در چمن بهر سپاه تو ز تحریک صبا
شاخ گل گاه کمان می شود و گاهی تیر
صاحبا! بنده سلیمم که ز اخلاص مرا
نیست در درگه تو، بلکه در آفاق نظیر
بر درت فخر من از مرتبه ی اخلاص است
حرف دعوی هنر شسته ام از لوح ضمیر
ترسم از بندگی ات بس که خوشم با غربت
در قیامت شودم خاک وطن دامنگیر
بر سرم سایه ی تو چتر سعادت بادا
تا فتد سایه به خاک چمن از ابر مطیر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی فصل بهار و شکوفایی طبیعت را توصیف میکند و در آن به عید نوروز و عید غدیر اشاره میشود. شاعر با زبانی زیبا و شاعرانه، تغییرات زیبا و شگفتانگیز فصل بهار را به تصویر میکشد. او از شادی و نشاط موجود در طبیعت سخن میگوید، از صدای آواز پرندگان، رقص گلها، و شوق زندگی در باغها و دشتها. شاعر همچنین به احساسات و عشقها در طبیعت و ارتباط عمیق میان انسان و جهان اشاره میکند. در پایان، از فضل و حکمت خداوند و تأثیر آن در زندگی انسانها یاد میشود و به امید سعادت و خوشبختی در زندگی اشاره میگردد. شعر بهگونهای نقل میشود که گویی همه موجودات در حال جشن و شادی هستند و زیبایی بهار را جشن میگیرند.
هوش مصنوعی: بهار فرا رسید و باران بهاری میبارد. روز نوروز، گلستان به زیبایی میدرخشد و همچنین روز عید غدیر نیز است.
هوش مصنوعی: دوباره صدای شاداب کوه از خنده کبک و صداهای شکار به گوش میرسد.
هوش مصنوعی: باغ به خاطر گلهای تازه و شاداب، به یک منطقهی گرم و دلپذیر تبدیل شده است و چمن به خاطر سبزههای جوان و تازه، فضایی مانند کشمیر را به وجود آورده است.
هوش مصنوعی: پرندهای به سوی چمن پرواز میکند و از تنهایی گلها و شاخههای آن لذت میبرد، مانند یک مرید که به دنبال استاد خود حرکت میکند و شگفتیهای طبیعت را دنبال میکند.
هوش مصنوعی: دلهای خوبان به طبیعت و زیباییهای چمن روی آوردهاند و آهوان حرم نیز به باغ تبدیل شدهاند، به گونهای که انگار در دام آرامش و زیبایی افتادهاند.
هوش مصنوعی: به خاطر عشق و جنون، احوال مجنون به حدی تغییر کرده که تمامی وجودش بر اثر این احساسات تبدیل به تماشاگری شده است و تمام وجودش به زنجیری برای مشاهده عشق و زیبایی تبدیل شده است.
هوش مصنوعی: خاک از سبزه کمیاب شده است و دیگر نمیتوان از آن قالبی ساخت. در واقع، در انتقال جان، نمیتوان به هوا خُرده گرفت.
هوش مصنوعی: خضر به خاطر شتاب و عجلهای که دارد به سمت باغ میدود، عصایش هم در دستش مانند یک تیر به بلندای او است.
هوش مصنوعی: در کنار جوی، بید به خاطر صدای آب در حال حرکت، به طرز زیبایی رقص میکند، مانند مجنونی که به صدای زنجیر خود میرقصد.
هوش مصنوعی: غنچهای که تازه از شاخسار بیرون آمده، در باغ چنان زیبا و خوشنقش به نظر میرسد که انگار از کاغذی با قلم نوشته شده است.
هوش مصنوعی: تخم مرغی که در چمن افتاده، به مانند مروارید در گوش گل نمایان شده است. باغ به دلیل شور و شوق زیاد، به صدای پرستوهای در حال آواز خواندن مشتاق و شاداب تبدیل شده است.
هوش مصنوعی: بلبل مانند گدایان از دلها درخواست میکند و آنچه میخواهد، خاری است که بتواند با کمک آن، خانهاش را ترمیم کند.
هوش مصنوعی: باغبان هنگامی که به غنچهها نزدیک میشود، باید به آرامی و با احتیاط عمل کند تا از خطر آتشسوزی که ممکن است توسط سمندر ایجاد شود، دوری کند.
هوش مصنوعی: در اثر عشق و دلبستگی شدید لیلی و مجنون، دشت پر از صدای زنگ زنجیر و نغمههای دلنشین میشود. این عشق آنقدر قوی است که فضا را مملو از احساسات و صداهای خاص کرده است.
هوش مصنوعی: بسیار در زیبایی چمن گیج و متحیر شدهای، طوری که فکر میکنی پای آهو به جای اینکه در خاک باشد، در گلی سیاه فرو رفته است.
هوش مصنوعی: الان در باغ، فضا برای پرواز آزاد شده و دیگر آن دوران به سر آمده که پرندگان گرفتار در قفس چوبی بودند.
هوش مصنوعی: باید به خاطر داشته باشی که شاید در تمام عمرت فقط به خاطر نشستن بر روی سر شاخ یک درخت، بلبل گلها را شکار کرده باشد.
هوش مصنوعی: بو و عطر شیرین از دهان غنچه ی گل نسرین به مشام میرسد، اما او به خاطر عمر کوتاهش در این باغ زیبا غمگین است.
هوش مصنوعی: از دود چراغان، گل و لاله در ابر به وجود آمدهاند، مانند پیراهنی که بر روی فانوس قرار دارد و سیاهی آن تأثیر خود را نشان میدهد.
هوش مصنوعی: موج در حین بازی با زلفهای جویبار، گویی به زیبایی و آراستگی جهان کهنه اشاره میکند. این تصویر نشاندهنده لطافت و زیبایی است که در طبیعت و زندگی وجود دارد.
هوش مصنوعی: جزء خاصی از یک پدیده طبیعی، مانند رطوبت، ممکن است موجب ایجاد تأثیراتی شگفتانگیز و پیچیده شود؛ به طوری که این پدیدهها میتوانند به گونهای نمود پیدا کنند که آدمی را به یاد تصویری زیبا و لطیف از طبیعت میاندازند، مانند تلاطم امواج در دریا و تأثیر آن بر پرواز مرغابی.
هوش مصنوعی: زاهدی که به دنیا وابسته نیست و کشتی خود را به خشکی بسته، در میان طوفان به رقص و شادی مشغول است، در حالی که دیگران در غم و اندوه غرق شدهاند. او نشان میدهد که حتی در سختیها و چالشها میتواند به زندگی ادامه دهد و از لحظات لذت ببرد.
هوش مصنوعی: آب، جوی را به طغیان و ویرانی کشاند و شمشیر چون به آب خورد، یک شکاف ایجاد کرد.
هوش مصنوعی: پختن نان فرهاد تعجببرانگیز نیست، چون مانند خمیری است که تحت تأثیر رطوبت، سنگ شده است.
هوش مصنوعی: آیا خبر پیروزی خداوند را نشنیدهای؟ زیرا از خوشحالی و شور و شوق، جوانان به گونهای رفتار میکنند که گویی سالها عمر کردهاند.
هوش مصنوعی: در این بیت به کسی اشاره شده که لقب "خان اسلام" را دارد و اشاره به فرمانروایی از عربستان دارد. به خاطر نام او، افرادی که پیش از این مسلمان بودند، به کفر گرایش پیدا کردند. به نوعی میتوان گفت که تأثیر او بر دین مردم به حدی بوده که باعث تغییر باورهایشان شده است.
هوش مصنوعی: کسی که در محفل علم و دانش حضور دارد و خواب مخملی از او نمیتوان گفت، به این معناست که او هیچ تفسیر یا توضیحی درباره خواب ندارد.
هوش مصنوعی: در اینجا به این نکته اشاره میشود که ارزش هر کسی به تواناییها و ویژگیهای خود اوست. این جمله اشاره میکند که چه یحیی - که ممکن است شخصیت مهمی باشد - و چه فضل، که فردی دیگر است، هر دو تحت تاثیر استعدادها و خواص خود شناخته میشوند. همچنین، شاعر اشاره میکند که قلم و قدرت نوشتن، ارزشهای مهمی دارد و هر دو شخصیت، چه اعشی و چه جریر، با قابلیتهای خاص خود در جامعه مطرح شدهاند. در نهایت، این جمله به توانایی و هنر فردی هر شخص تأکید دارد.
هوش مصنوعی: در دشت حاتم طایی، نفسی که میکشد، صدایی به پا میکند که شبیه به صدای قلمی است که بر روی کاغذ مینویسد.
هوش مصنوعی: با نزول لطف او، مانند شبنم، باغها پر از شیرینی میشود و در کلاهک خشخاش، شهدی بیشتر از انجیر جمع میشود.
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره شده که در دوران خاصی از تاریخ، قدرت و ظلمی که بر مردم حاکم بوده، به حدی کاسته شده که حتی ستمگران نیز نمیتوانند به راحتی بر ظلم خود ادامه دهند و به راحتی از افراد بهرهکشی کنند. این تصویر از یک تغییر مثبت و آزادی در جامعه است که نشان میدهد مردم در برابر ظلم ایستادهاند و دیگر نمیتوان به سادگی بر آنها فشار آورد.
هوش مصنوعی: آب با انعکاس خود میتواند سنگ سخت را نرم کند و همانطور که امواج دریا به سمت ساحل میروند، نیروی جاری سیل را مهار کند.
هوش مصنوعی: ای بهار چمن، تو سرشار از محبت و زیبایی هستی و گلها از بخشش تو سرشارند. در واقع، غبار و بوی خوشی که از کوچههای مردم میآید، نشان از وجود تو دارد.
هوش مصنوعی: ای قلم، تو ابزار بیان نظری هستی که بر اساس آن، سرنوشت نوشته میشود. و ای گام، تو به قدمهای حکمت و سرنوشت میپیوندی.
هوش مصنوعی: ای کسی که در امور مملکت و ساماندهی دولت، نظر تو از تدبیر و فکر ارسطو هم فراتر میرود.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر این است که با کمال و حکمت انسانی، مانند کبوتر در حال پرواز از چاه، میتوان به بالندگی و اوج رسید. صدها علامت و نشانه از حکمت و دانش در بطن کلام وجود دارد که در هر لحظه میتواند خود را نشان دهد. به عبارت دیگر، در دل سادگی کلمات، عمق و غنای معنایی نهفته است که تنها با دقت و توجه میتوان به آن پی برد.
هوش مصنوعی: اگر کسی بخواهد در مقابل شأن و مقام تو سخن بگوید، حتی وقتی که از نظر قدرت به اسکندر بزرگتر باشد، باید بداند که در برابر عظمت و شرف تو نمیتواند خود را نشان دهد.
هوش مصنوعی: زمانی که او به چهرهای خیره نگاه میکند تا پاسخ دفاعی خود را بدهد، تمامی وجودش به مانند آینهای میشود که به وضوح حرفهایش را منعکس میکند، مانند شمشیری تند و برنده.
هوش مصنوعی: در گردن دشمن تو نشانی از قدرت و شکوه نیست، او به خاطر ضعفش سرش را به بدنش با زنجیر هرس کرده است.
هوش مصنوعی: از ترس تو، شیر از آهو فرار میکند و روزی که تو بخواهی، آهو هم چون شیر میشود و شکار میشود.
هوش مصنوعی: در زمان تو، کسی نمیداند که باید از چه کسی کمک بگیرد تا درمان دردهایش را بیابد، حتی اگر فرمولی مؤثر مانند «ورق آهو شیر» وجود داشته باشد.
هوش مصنوعی: در اینجا بیان میشود که وقتی کسی از زیبایی و ارزش وجود خود مطمئن است، هیچ خطری او را تهدید نمیکند. مانند یاقوت که درخشش و زیباییاش مانع از آسیب دیدن او میشود، حتی اگر آتش در اطرافش باشد. به عبارتی، اگر کسی از خودمحوری و توانمندیاش آگاه باشد، در برابر چالشها و مشکلات بیتاثیر است.
هوش مصنوعی: اثر بخشش و generosity تو به حدی عمیق و چشمگیر است که مانند رنگ نیل، تمام وجودم را رنگین کرده و از سر تا پا تحت تأثیر قرار گرفتهام.
هوش مصنوعی: جان در برابر ضربههای تو تسلیم میشود و چون ریشهی نی که از قدرت تو لرزان و زمینگیر میشود، پنجهی شیر نیز به تنگ میآید.
هوش مصنوعی: اگر تصویر شمشیر تو در آب بیفتد، به خاطر ترس از آب، در جوی خشک میشود، مانند آب که شمشیر را میبلعد.
هوش مصنوعی: سایهای که به نظر میرسد مانند پلنگی فرار میکند، به شکلی خاص و زیبا تحت تأثیر تیراندازی تو قرار گرفته است؛ آنقدر قوی و شکوهمند است که شبیه شیر به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: در باغ به خاطر جریان نسیم، گاهی گل مانند کمان خم میشود و گاهی مانند تیر راست میایستد.
هوش مصنوعی: دوست من! من فردی پاک و صادق هستم که ویژگیهای خلوص و صداقت من فقط در نزد تو نیست، بلکه در تمام جهان وجود دارد.
هوش مصنوعی: من به درگاه تو افتخار میکنم و این افتخار به خاطر خلوص دل من است؛ ادعای هنرمندیام را از صفحه ذهنم پاک کردهام.
هوش مصنوعی: ترس من این است که از بس به عشق تو وابستهام، در روز قیامت که همه انسانها محشور میشوند، با حسرت به زادگاه خود برگردم و غم غربت مرا در بر بگیرد.
هوش مصنوعی: امیدوارم همیشه سایه تو بر سرم باشد و به من خوشبختی و سعادت ببخشد، تا اینکه سایهای از نیرویی بزرگ به زمینهای سبز و سرسبز افکنده شود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چاکرانت به گه رزم چو خیاطانند
گرچه خیاط نیند، ای ملک کشور گیر
به گز نیزه قد خصم تو میپیمایند
تا ببرند به شمشیر و بدوزند به تیر
بوستان سبز شد و مرغ در آمد به صفیر
ناله مرغ دلارام تر از نغمه زیر
ابر فروردین گویی به جهان آذین بست
که همه باغ پرندست و همه راغ حریر
گه زرهباف شود باد و گهی جوشندوز
[...]
ای خردمند و هنر پیشه و بیدار و بصیر
کیست از خلق به نزدیک تو هشیار، و خطیر
گر خطیر آن بودی کهش دل و بازوی قوی است
شیر بایستی بر خلق جهان جمله امیر
ور به مال اندر بودی هنر و فضل و خطر
[...]
در زمانی بجهان آن دو بگردند دلیر
وز جهانی بزمان آن دو بر آرند دمار
چون نگه کرد بدان دخترکان مادر پیر
سیر بودند یکایک، چه صغیر و چه کبیر
کردشان مادر بستر همه از سبز حریر
نه خورش داد مر آن بچگکان را و نه شیر
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.