گنجور

 
سحاب اصفهانی

شوخی که کند طره پریشان به عبث

از دور زمن برد دل و جان به عبث

اکنون که به نزدیک من آمد دیدم

هم این به عبث دادم و هم آن به عبث

 
sunny dark_mode