گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
صغیر اصفهانی

صد شکر که کام دل مهجور برآمد

شد روز وصال و شب هجران بسر آمد

آن طالع فرخنده میمون ز درآمد

آن یار سفرکردهٔ ما از سفر آمد

نی‌نی که بدل بود و کنون درنظر آمد

چشم همه روشن شد از آن مطلع انوار

چندی به میان بود اگر بعد مراحل

ما را نبد آن مرحله‌ها پرده و حایل

چشم و دل ما هست بر آن ماه دو منزل

از دیده اگر رفت مکان بودش در دل

زین خانه بدان خانه شد آنشمع محافل

حالی شد از آن خانه بدین خانه دگر بار

خوش آمد و آمد غم احباب بپایان

وین طرفه که آن عید دل افروز محبان

با عید غدیر از نجف آمد به صفاهان

سوغاتی از این به نتوان یافت بدوران

سازیم نثار وی و سوغات وی ار جان

داریم از این همت کم خجلت بسیار

باری شده سیل نعم حضرت باری

اندر حق ما سوختگان ساری و جاری

بر نعمت دیدار کنم شکرگذاری

یا در صفت عید کنم صفحه‌نگاری

یا شرح دهم از نفس باد بهاری

کزوی شده پر لاله و گل دامن گلزار

هان عید غدیر آمده‌ای ساقی مهوش

وز خامه قدرت شده گل کشت منقش

ما راست ز غم دل چو دو زلف تو مشوش

بر خرمن غم خیز و بزن ز آب می‌آتش

تا پیش گل روی تو با نغمه دلکش

بلبل صفت از عید کنم تهنیت اظهار

در طرف چمن بین که چسان طوطی و طغرل

دراج و تذرو و بط و موسیجه و صلصل

از نغمه مستانه در انداخته غلغل

بر رسته ز گل ختمی و خیری و قرنفل

غم می‌برد از دل به تماشا ورق گل

چون دفتر مدح شه دین حیدر کرار

سلطان نجف شیر خدا شاه ولایت

داماد نبی شمع شبستان هدایت

کش امر دو کونستی در کف کفایت

قرآن به مدیحش ز خدا آیت آیت

در دین خدا گر نبدش سعی و حمایت

بالله نه ز دین بود نشانی نه ز دین‌دار

موجود جهان گشته برای علی و بس

گردون شده گردان بهوای علی و بس

خورشید بود بنده رای علی و بس

آندل که دلست آمده جای علی و بس

دین نزد خدا هست ولای علی و بس

هان آیه اکملت مرا شاهد گفتار

از اوست بپا طارم ایوان معلق

وز اوست بجا هیأت افلاک مطبق

بازار وجود از کرمش یافته رونق

این نکته مرا گشته به تحقیق محقق

هرکس کند انکار شئون علی الحق

دارد به خدائی خدا شبه و انکار

من در خم چوگان وی افتاده چو گویم

وز لطمه چوگانش دوان سوی بسویم

نی چون دگران در بدرو کوی بکویم

عمری است نصیری وی و بنده اویم

عار آیدم از اینکه نهان کرده نگویم

امید که محفوظ و مصون داردم از نار

صابر علی آنشاه که بی‌شبه و نظیر است

هر سال مهیا زوی این جشن غدیر است

با همت والای وی اندیشه قصیر است

بر قدرت او مات نه خود عقل صغیر است

کاین مسئله شامل به صغیر و بکبیر است

من قدرته فاعتبروا یا اولی الابصار