گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
صغیر اصفهانی

موسی عمران به مناجات حق

گفت که ای هست کن ما خلق

ای همه ذرات تو را در سجود

ذاکر ذکر تو لسان وجود

انفس و آفاق ستاینده‌ات

پیر و جوان شاه و گدا بنده‌ات

گرچه روا نیست ز من این مقال

شرم همی آیدم از این سؤال

لیک چو آن از پی دانستن است

جرئت اظهار وی اندرمن است

گر که تو را بود خدایی چسان

بندگیش را تو به بستی میان

در همه اعمال کدامین عمل

سرزدی افزون ز تو ای بی‌بدل

گفت حقش شاهد حال توام

باخبر از سر سؤال توام

گر که خدا بود مرا بی‌گمان

خدمت خلقش بگزیدم ز جان

بندگی آوردمش اینسان به جا

کردم از این خدمتش از خود رضا

زین سخن موسی عمران به طور

و آنچه که فرمود خدای غفور

گشت محقق که بود در جهان

بندگیش بندگی بندگان

بندگی حق به حقیقت صغیر

خدمت خلق است بجان در پذیر