گنجور

 
صغیر اصفهانی

تیر رستم چو خدنک مژه ات تیز نبود

تیغ او چون خم ابروی تو خونریز نبود

ز آنچه گفتیم و شنیدیم حدیثی الحق

چون حدیث سر زلف تو دلاویز نبود

چه بلایی تو که هرگونه بلا را بجهان

چون بدیدم جز از آن قد بلاخیز نبود

هر چه در میکده رفتم به میان عشاق

جز صفا و سخن معرفت‌ام یز نبود

هر چه در مدرسه رفتم به میان زهاد

غیر بحث و سخنان جدل انگیز نبود

آنکه پرهیز همی کرد ز اسم باده

یارب از مال یتیمش ز چه پرهیز نبود

تا بیاد لب جانانه سخن گفت صغیر

کی ز لب در عورض گفته شکرریز نبود