گنجور

 
صغیر اصفهانی

چو یار پرده ز رخسار برگرفت امروز

جهان پیر جوانی ز سر گرفت امروز

بلی چگونه نگردد جهان پیر جوان

که یار پرده ز رخسار برگرفت امروز

صبا ز قالیه بیزی چو طره جانان

سبق بعنبر و بر مشک تر گرفت امروز

هوا لطیف و فرحناک شد چو چهره حور

جهانچو خلد برین زیب و فر گرفت امروز

سزد بخلد ببالد زمین که زینت و فر

بسی ز خلد برین بیشتر گرفت امروز

اگرچه بود مصفا جهان ز مقدم عید

صفای تازه ز جای دگر گرفت امروز

پرید طایر اقبال خاکیان جائی

که همچو بیضه فلک زیر پر گرفت امروز

ز دست خویش مخور می‌که بایدت ساغر

ز دست دلبر کی سیمبر گرفت امروز

مرو به مجلس کوران که بایدت منزل

ببزم مردم صاحب‌نظر گرفت امروز

گر اهل ورد و دعائی ز خود مشو غافل

که بایدت ز دعاها اثر گرفت امروز

که هست نیمه شعبان و حجه ابن‌حسن

نقاب از رخ همچون قمر گرفت امروز

چو عسگری پدری با هزار شوق و شعف

ببر چو مهدی قائم پسر گرفت امروز

پسر ولی خدا و پدر ولی خدا

چنین پسر بکنار آن پدر گرفت امروز

ستاره سحر دین نمود دوش طلوع

نهال گلشن توحید بر گرفت امروز

از آسمان هویت دمید خورشیدی

که پرتو رخ او بحر و بر گرفت امروز

خوشا بحال کسی کز محبت آن شاه

ز حق برات نجات از سقر گرفت امروز

برای راحت فردا و دفع هر بیداد

صغیر دامن آن دادگر گرفت امروز

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode