گنجور

 
صفی علیشاه

پیش از این ایجاد، ذات ذو الجلال

کنز مخفی بود در عین کمال

و آن هویت بحر سرپوشیده بود

بر ظهور خویش ناجوشیده بود

شاهد ذات آن نگار پرده در

عاشق خود بود و اندر پرده در

بود هم آیینه هم منظور خود

بود هم گنجینه هم گنجور خود

خواست ذاتش تا کند اظهار حسن

فاش بازد عشق با دلدار حسن

برخود از ذات خود اندر عین ذات

جلوه ای فرمود آمد در صفات

جلوه قد جامعت کل الکمال

الخصال و الجمال والجلال

جلوه احمد جلوه گر ذات صمد

جلوه واحد جلوه خر فرد احد

جلوه گر با جلوه خر یک جلوه بود

جلوه گر خود جلوه خر خود جلوه بود

جلوه گر حُسن نبی مصطفی (ص)

جلوه خر عشق علی مرتضی (ع)

جلوه گر اما به صورت جلوه جو

جلوه جو بین در کمال جلوه او

لعل پاکش چون به شکر خنده شد

پیش جلوه خود عشیق و بنده شد

گفت زآن رو من نبی را بنده ام

سر به تعظیمش از عشق افکنده ام

بنده ام وز عشق پیش حضرتش

بسته ام از جان کمر در خدمتش

احمد آن کش حق به رتبت حامد است

با علی (ع) در ذات نور واحد است

ز اتحاد حسن و عشق بی بدیل

شد مرا محکم در این معنی دلیل

کان علی (ع) سلطان عشق «لم یلد»

با نبی (ص) واحد آمد متحد

در میان این دو نور مستطاب

میم احمد گشت در صورت حجاب

از میان برخاست چون میم عدد

شد احد احمد یقین، احمد احد

ما فکندیم از سر این چشم دوبین

غیر یک واحد ندیدیم این یقین

از ازل بستیم عین احولی

تا نباشد هیچ پیدا جز علی (ع)

این دویی شرک است بردار از میان

تو دویی را باز بگشا چشم جان

پس عیان بین در نبی و در ولی

جلوه ذات احد، یعنی علی (ع)