گنجور

 
صفی علیشاه

اِسْتَغْفِرْ لَهُمْ أَوْ لاٰ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ إِنْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ سَبْعِینَ مَرَّةً فَلَنْ یَغْفِرَ اَللّٰهُ لَهُمْ ذٰلِکَ بِأَنَّهُمْ کَفَرُوا بِاللّٰهِ وَ رَسُولِهِ وَ اَللّٰهُ لاٰ یَهْدِی اَلْقَوْمَ اَلْفٰاسِقِینَ (۸۰) فَرِحَ اَلْمُخَلَّفُونَ بِمَقْعَدِهِمْ خِلاٰفَ رَسُولِ اَللّٰهِ وَ کَرِهُوا أَنْ یُجٰاهِدُوا بِأَمْوٰالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فِی سَبِیلِ اَللّٰهِ وَ قٰالُوا لاٰ تَنْفِرُوا فِی اَلْحَرِّ قُلْ نٰارُ جَهَنَّمَ أَشَدُّ حَرًّا لَوْ کٰانُوا یَفْقَهُونَ (۸۱) فَلْیَضْحَکُوا قَلِیلاً وَ لْیَبْکُوا کَثِیراً جَزٰاءً بِمٰا کٰانُوا یَکْسِبُونَ (۸۲) فَإِنْ رَجَعَکَ اَللّٰهُ إِلیٰ طٰائِفَةٍ مِنْهُمْ فَاسْتَأْذَنُوکَ لِلْخُرُوجِ فَقُلْ لَنْ تَخْرُجُوا مَعِیَ أَبَداً وَ لَنْ تُقٰاتِلُوا مَعِیَ عَدُوًّا إِنَّکُمْ رَضِیتُمْ بِالْقُعُودِ أَوَّلَ مَرَّةٍ فَاقْعُدُوا مَعَ اَلْخٰالِفِینَ (۸۳) وَ لاٰ تُصَلِّ عَلیٰ أَحَدٍ مِنْهُمْ مٰاتَ أَبَداً وَ لاٰ تَقُمْ عَلیٰ قَبْرِهِ إِنَّهُمْ کَفَرُوا بِاللّٰهِ وَ رَسُولِهِ وَ مٰاتُوا وَ هُمْ فٰاسِقُونَ (۸۴)وَ لاٰ تُعْجِبْکَ أَمْوٰالُهُمْ وَ أَوْلاٰدُهُمْ إِنَّمٰا یُرِیدُ اَللّٰهُ أَنْ یُعَذِّبَهُمْ بِهٰا فِی اَلدُّنْیٰا وَ تَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَ هُمْ کٰافِرُونَ (۸۵) وَ إِذٰا أُنْزِلَتْ سُورَةٌ أَنْ آمِنُوا بِاللّٰهِ وَ جٰاهِدُوا مَعَ رَسُولِهِ اِسْتَأْذَنَکَ أُولُوا اَلطَّوْلِ مِنْهُمْ وَ قٰالُوا ذَرْنٰا نَکُنْ مَعَ اَلْقٰاعِدِینَ (۸۶) رَضُوا بِأَنْ یَکُونُوا مَعَ اَلْخَوٰالِفِ وَ طُبِعَ عَلیٰ قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لاٰ یَفْقَهُونَ (۸۷) لٰکِنِ اَلرَّسُولُ وَ اَلَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ جٰاهَدُوا بِأَمْوٰالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ وَ أُولٰئِکَ لَهُمُ اَلْخَیْرٰاتُ وَ أُولٰئِکَ هُمُ اَلْمُفْلِحُونَ (۸۸) أَعَدَّ اَللّٰهُ لَهُمْ جَنّٰاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا اَلْأَنْهٰارُ خٰالِدِینَ فِیهٰا ذٰلِکَ اَلْفَوْزُ اَلْعَظِیمُ (۸۹)

خواهی آمرزش خواه مر ایشان را و خواهی آمرزش مخواه از برای ایشان اگر آمرزش خواهی برای ایشان هفتاد بار پس هرگز نیامرزد خدا ایشان را آن باینست که ایشان کافر شدند بخدا و رسولش و خدا راه ننماید گروه فاسقان را (۸۰) شاد شدند بازگذاشتگان بنشستشان از بعد فرستاده خدا و ناخوش داشتند که جهاد کنند بمالهاشان و جانهاشان در راه خدا و گفتند مروید در گرما بگو آتش دوزخ سخت‌تر است در گرمی اگر باشند که بیابند (۸۱) پس باید که بخندند اندک و باید که بگریند بسیاری پاداشی بآنچه بودند که کسب می‌کردند (۸۲) پس اگر باز گردانید ترا خدا بسوی پاره از ایشان پس دستوری طلبند از تو برای بیرون رفتن پس بگو هرگز بیرون نخواهید آمد با من هیچگاه و هرگز کارزار نخواهید کرد با من دشمنی را بدرستی که شما راضی شدید بنشستن اول بار پس بنشینید با بازماندگان (۸۳) و نماز مگذار بر یکی از ایشان که مرده هرگز و نایست بر فراز گورش بدرستی که آنها کافر شدند بخدا و رسولش و مردند و ایشان بودند فاسقان (۸۴) و بشگفت نیاورد ترا مالهای ایشان و نه فرزندان ایشان جز این نیست می‌خواهد خدا که عذاب کندشان در دنیا و هلاک شود نفسهاشان و ایشان باشند کافران (۸۵) و چون فرستاده شود سوره که ایمان آورید بخدا و جهاد کنید با رسولش دستوری خواهند از تو صاحبان ثروت از ایشان و گویند واگذار ما را که باشیم با نشستگان (۸۶) راضی شدند بآنکه باشند با بازماندگان و مهر زده شد بر دلهاشان پس ایشان نمی‌فهمند (۸۷) لیکن رسول و آنان که گرویدند با او جهاد کردند بمالهاشان و جانهاشان و آن گروه مر ایشان‌راست خیرات و آن گروه ایشانند رستگاران (۸۸) مهیا کرده خدا برای ایشان بهشت‌هایی که می‌رود از زیرشان نهرها جاودانیان در آن آنست کامیابی بزرگ (۸۹)

خواه آمرزش بر این نابخردان

یا مخواه آمرزش از بهر بدان

هست امر اینجا به معنای خبر

هست یکسان هر دو یعنی در اثر

خواهی آمرزش اگر هفتاد بار

بهر ایشان نیست سودی در شمار

پس نیامرزد منافق را خدا

نیست استغفار ایشان را سزا

حاصل آنکه تا که دارند این صفت

نیست از حقشان رهی بر مغفرت

ترک خصلتهای بَد غفران اوست

آن هم اندر عقدة فرمان اوست

گر بخواهد کز بدی نیکو شود

ور نخواهد دوست دشمن خو شود

وجه آن هم کس نداند کز کجاست

از چه این تیره دل، آن روشن لقاست

دم نشاید زد در این معنی تمام

مُهر خاموشی است بر لب والسلام

خود منافق گفت غفران جوی نیست

این نه از من بخل و از تو کوتهی است

زآنکه ایشان بر خدا و بر رسول

کافرند و خارج از راه قبول

فاسقان را راه ننماید خدای

گرچه خود باشد به خلقان رهنمای

شاد گردیدند واپس ماندگان

بر قعود خود ز غزوه بر گمان

در سرای خود نشستند از خلاف

با رسول حق به کُره، و انحراف

بُد کراهتشان ز سوء اعتقاد

تا کنند از مال و تن با او جهاد

جانب این غزوه گفتند از فسون

اندر این گرما نباید شد برون

نار دوزخ گو اشد است و احر

گر که می بودند دانا بر مقر

باید ایشان پس بخندند اندکی

هم فزون گریند چون باران یکی

زآنکه دنیا جای عیش و خنده نیست

بر فرح این تنگنای ارزنده نیست

شادی او را غم اندر پی بود

عاقل اندر وی به شادی کی بود

شادی اش بل گر نکو بینی غم است

عیش آن نادیده وقت ماتم است

صبح شادی تا رسد کی شام غم

از شکر شیرین شدی غافل ز سم

گریه کن با زهرِ با شکّر عجین

آن شکر، پندار و آن زهرت، یقین

غیر پنداری نبود آن شادی ات

دام دنیا زد ره آزادی ات

عیش دنیا جمله زهر قاتل است

هر که بر شهدش نزد لب عاقل است

عاقلان گریند بر خود روز و شب

وآنکه دیوانه است خندد بی سبب

جای عشرت نی در این ویرانه است

در وی آن خندد که خود دیوانه است

زآنکه باشد خنده را باعث نشاط

از چه خندی پس در این ویران رباط

گریه کن کآید پس از شادی غمی

محنتت دائم بود عیشت دمی

حق دهد پاداش در یوم الحساب

آنچه کردند از بد و نیک اکتساب

پس اگر باز آردت حق از تبوک

سوی قومی زین دورویان در سلوک

پس بخواهند از تو رخصت در سفر

تا برون آیند در غزوة دگر

پس بگو بیرون نیایید از بلد

با من اندر جنگ دشمن تا ابد

بر نشستن چون شما راضی شدید

بار اول که قتالی در رسید

باز بنشینید با پس ماندگان

هم دگر کاین میسزد بر راندگان

زآنکه باشد کار مردان کارزار

نوعروسان حجله کردند اختیار

عرصۀ میدان شد از نامرد صاف

تا نیاید غیر مرد اندر مصاف

مرد کز رزم او نگردد سرفراز

حیف باشد بر ج نازة او نماز

رفت چون از دار دنیا بن اُبی

خواست بگذارد نماز او نبی

آمد آیت که مکن هرگز نماز

بر یکی ز ایشان حقیقت یا مجاز

بر دعاء هم بر سر گورش مایست

در حق او چون دعاء مقبول نیست

زآنکه ایشان بر خدا کافر شدند

هم برون از امر پیغمبر شدند

مرده اند اندر نفاق و فاسقند

بر نماز اهل حق نالایقند

تا نیندازد شما را در عجب

مال و اولادی که دارند از عقب

مالشان افزون و فرزندان زیاد

جملگی با قدر و قوّت در نهاد

غیر از این نبود که خواهد کردگار

بهر ایشان مر عذابی بی شمار

تا که در دنیا به جمع و حفظ مال

سر به سر باشند در رنج و وبال

روحهاشان پس رود بیرون ز تن

وآنگهی کافر به حیّ ذوالمنن

چون بهایم در الم تا زنده اند

جان به محرومی و سختی کنده اند

مرگ ایشان هم چو مرگ کلب و خر

در ضلال و کفر و خواری بر بتر

چون بر ایشان سوره ای نازل شود

مر به ایمان قلبشان مایل شود

بر خدا آرید ایمان از وداد

با رسولش رو کنید اندر جهاد

مر أولُواْ الطَّول از تو خواهند اذن آن

که گذاریشان بجا با قاعدان

مر أولُواْ الطَّولند نزد اتفاق

صاحبان مال از اهل نفاق

اذن ده تا آنکه بنشینیم ما

با أولوا الأغدار اندر خانه ها

در سرا باشیم ایمن از زیان

با مریضان و زنان و کودکان

خوشدلند از آنکه تا آرند زیست

با خَوَالِف کاندر آنها خیر نیست

مُهر بنهاده شده دلهایشان

تا ملایکشان شناسند از نشان

نیستشان پس فهم آن کاندر جهاد

چیست حاصل از نکویی هم مراد

مر پیمبر لیک وآن کو با وی است

ز اهل ایمان اندر آن محکم پی است

میکنند از نفس و مال خود جهاد

آن گُره را هست نیکی در نهاد

نصرت و فتح و غنیمت در جهان

وآنچه باشد خیر باقی در جنان

رستگارند آن کسان و آماده است

جنّتی که وعده حقشان داده است

بوستانهایی که می باشد روان

جویهای علم و عقل از زیر آن

اندر آن جاوید و این فیروزی است

هم به پاداش از خداشان روزی است