گنجور

 
صفی علیشاه

وَ لَوْ أَرٰادُوا اَلْخُرُوجَ لَأَعَدُّوا لَهُ عُدَّةً وَ لٰکِنْ کَرِهَ اَللّٰهُ اِنْبِعٰاثَهُمْ فَثَبَّطَهُمْ وَ قِیلَ اُقْعُدُوا مَعَ اَلْقٰاعِدِینَ (۴۶) لَوْ خَرَجُوا فِیکُمْ مٰا زٰادُوکُمْ إِلاّٰ خَبٰالاً وَ لَأَوْضَعُوا خِلاٰلَکُمْ یَبْغُونَکُمُ اَلْفِتْنَةَ وَ فِیکُمْ سَمّٰاعُونَ لَهُمْ وَ اَللّٰهُ عَلِیمٌ بِالظّٰالِمِینَ (۴۷) لَقَدِ اِبْتَغَوُا اَلْفِتْنَةَ مِنْ قَبْلُ وَ قَلَّبُوا لَکَ‌ اَلْأُمُورَ حَتّٰی جٰاءَ اَلْحَقُّ وَ ظَهَرَ أَمْرُ اَللّٰهِ وَ هُمْ کٰارِهُونَ (۴۸) وَ مِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ اِئْذَنْ لِی وَ لاٰ تَفْتِنِّی أَلاٰ فِی اَلْفِتْنَةِ سَقَطُوا وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِیطَةٌ بِالْکٰافِرِینَ (۴۹) إِنْ تُصِبْکَ حَسَنَةٌ تَسُؤْهُمْ وَ إِنْ تُصِبْکَ مُصِیبَةٌ یَقُولُوا قَدْ أَخَذْنٰا أَمْرَنٰا مِنْ قَبْلُ وَ یَتَوَلَّوْا وَ هُمْ فَرِحُونَ (۵۰) قُلْ لَنْ یُصِیبَنٰا إِلاّٰ مٰا کَتَبَ اَللّٰهُ لَنٰا هُوَ مَوْلاٰنٰا وَ عَلَی اَللّٰهِ فَلْیَتَوَکَّلِ اَلْمُؤْمِنُونَ (۵۱) قُلْ هَلْ تَرَبَّصُونَ بِنٰا إِلاّٰ إِحْدَی اَلْحُسْنَیَیْنِ وَ نَحْنُ نَتَرَبَّصُ بِکُمْ أَنْ یُصِیبَکُمُ اَللّٰهُ بِعَذٰابٍ مِنْ عِنْدِهِ أَوْ بِأَیْدِینٰا فَتَرَبَّصُوا إِنّٰا مَعَکُمْ مُتَرَبِّصُونَ (۵۲) قُلْ أَنْفِقُوا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً لَنْ یُتَقَبَّلَ مِنْکُمْ إِنَّکُمْ کُنْتُمْ قَوْماً فٰاسِقِینَ (۵۳) وَ مٰا مَنَعَهُمْ أَنْ تُقْبَلَ مِنْهُمْ نَفَقٰاتُهُمْ إِلاّٰ أَنَّهُمْ کَفَرُوا بِاللّٰهِ وَ بِرَسُولِهِ وَ لاٰ یَأْتُونَ اَلصَّلاٰةَ إِلاّٰ وَ هُمْ کُسٰالیٰ وَ لاٰ یُنْفِقُونَ إِلاّٰ وَ هُمْ کٰارِهُونَ (۵۴) فَلاٰ تُعْجِبْکَ أَمْوٰالُهُمْ وَ لاٰ أَوْلاٰدُهُمْ إِنَّمٰا یُرِیدُ اَللّٰهُ لِیُعَذِّبَهُمْ بِهٰا فِی اَلْحَیٰاةِ اَلدُّنْیٰا وَ تَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَ هُمْ کٰافِرُونَ (۵۵) وَ یَحْلِفُونَ بِاللّٰهِ إِنَّهُمْ لَمِنْکُمْ وَ مٰا هُمْ مِنْکُمْ وَ لٰکِنَّهُمْ قَوْمٌ یَفْرَقُونَ (۵۶) لَوْ یَجِدُونَ مَلْجَأً أَوْ مَغٰارٰاتٍ أَوْ مُدَّخَلاً لَوَلَّوْا إِلَیْهِ وَ هُمْ یَجْمَحُونَ (۵۷) وَ مِنْهُمْ مَنْ یَلْمِزُکَ فِی اَلصَّدَقٰاتِ فَإِنْ أُعْطُوا مِنْهٰا رَضُوا وَ إِنْ لَمْ یُعْطَوْا مِنْهٰا إِذٰا هُمْ یَسْخَطُونَ (۵۸) وَ لَوْ أَنَّهُمْ رَضُوا مٰا آتٰاهُمُ اَللّٰهُ وَ رَسُولُهُ وَ قٰالُوا حَسْبُنَا اَللّٰهُ سَیُؤْتِینَا اَللّٰهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ رَسُولُهُ إِنّٰا إِلَی اَللّٰهِ رٰاغِبُونَ (۵۹) إِنَّمَا اَلصَّدَقٰاتُ لِلْفُقَرٰاءِ وَ اَلْمَسٰاکِینِ وَ اَلْعٰامِلِینَ عَلَیْهٰا وَ اَلْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَ فِی اَلرِّقٰابِ وَ اَلْغٰارِمِینَ وَ فِی سَبِیلِ اَللّٰهِ وَ اِبْنِ اَلسَّبِیلِ فَرِیضَةً مِنَ اَللّٰهِ وَ اَللّٰهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ (۶۰)

و اگر اراده کرده بودند بیرون رفتن را هر آینه آماده نموده بودند مر آن را ساز و برگی و لیکن ناخوش داشت خدا بر انگیزاندنشان را پس باز داشت ایشان را و گفته شد بنشینید با نشینندگان (۴۶) اگر بیرون آمده بودند در شما نمی‌افزودند شما را مگر فساد و هر آینه شتافته بودند میانتان که بجویند برای شما فتنه و باشند در شما سخن‌چینان مر ایشان را و خدا داناست به ستمکاران (۴۷) بحقیقت جستند فتنه را از پیش و برگردانیدند برای تو امرها را تا آمد حق و ظاهر شد فرمان خدا و ایشان بودند ناخوش‌داران (۴۸) و از ایشان کیست که می‌گویند دستوری ده مرا و بفتنه مینداز مرا آگاه باش که در فتنه افتادند و بدرستی که دوزخ هر آینه احاطه کننده بکافر است (۴۹) اگر برسد ترا خوبی بد می‌آید ایشان را و اگر برسد تو را مصیبتی می‌گویند بتحقیق گرفتیم کارمان را از پیش و بر کردند و ایشان باشند شادمانان (۵۰) بگو هرگز نمی‌رسند ما را مگر آنچه را نوشت خدا بر ما اوست صاحب اختیار ما و بر خدا پس باید توکل کنند گروندگان (۵۱) بگو آیا انتظار می‌برید بما مگر یکی از دو خوب را که نصرت و شهادتست و ما انتظار می‌بریم بشما که برساند بشما خدا عذابی از نزدش یا بدستهای ما بس انتظار کشید بدرستی که ما با شما انتظار کشندگانیم (۵۲) بگو انفاق کنید خواه یا ناخواه که پذیرفته نخواهد شد از شما بدرستی که شما هستید گروهی نافرمان بران (۵۳) و منع نکرد ایشان را که قبول کرده شود از ایشان نفقه‌های ایشان مگر آنکه ایشان کافر شدند بخدا و برسولش و نیایند بنماز مگر و ایشان کاهلان و نفقه نمی‌کنند مگر و ایشانند ناخوش‌داران (۵۴) پس شگفت نیاورد ترا مالهای ایشان و نه فرزندانشان نمی‌خواهد خدا مگر اینکه عذاب کند ایشان را بآنها در زندگانی دنیا و هلاک شود نفسهاشان و آنها باشند کافران (۵۵) و سوگند می‌خورند بخدا که ایشان هر آینه از شمایند و نیستند آنها از شما و لیکن ایشان گروهی‌اند که می‌ترسند (۵۶) اگر می‌یافتند پناهی یا غارهایی یا سوراخ در خزیدنی هر آینه عدول کرده بودند بآن و ایشان بشتاب می‌رفتند (۵۷) و از ایشان کیست که عیب می‌کند ترا در صدقه‌ها پس اگر داده شدند از آنها خشنود گشتند و اگر داده نشدند از آنها آن‌گاه ایشان خشم می‌کنند (۵۸) و اگر آنکه ایشان راضی شده بودند بآنچه دادشان خدا و رسولش و گفتندی بس است ما را خدا زود باشد که بدهد ما را خدا از فضلش و رسول او بدرستی که ما بسوی خدا رغبت‌دارندگانیم (۵۹) جز این نیست صدقه‌ها از برای درویشانست و درماندگان و کارکنان بر جمع صدقات و آنان که بدست آورده شده دلهاشان و در آزاد کردن گردنها و قرض دادن مفلسان و در راه خدا و راه‌گذران محتاج قرض کردنی از خدا و خدا دانای درست کردار است (۶۰)

ور اراده می نمودند از رضا

تا برون آیند ایشان بر غزا

می نمودندی مهیّا برگ و ساز

کآن به کار آید سفر را در جواز

حق کراهت داشت لیکن بیشتر

ز انبعاث این جماعت بر سفر

آمدندی گر که اینان بر جهاد

زآن جوی حاصل نبود الاّ فساد

بازشان پس داشت از ترس از غزا

گفته شد باشید اندر خانه ها

در سرای خود نشینید اینچنین

خائف و ترسنده دل با قاعدین

در میانتان آمدندی گر برون

نی شما را جز تباهی شد فزون

وضع می کردند مابین شما

از سخن چینی فساد و فتنه را

فتنه می جستند بین مردمان

ترس می دادندتان از رومیان

در شما دارند جاسوسان مگر

که بر ایشان می برند از ره خبر

حق بود آگه به حال ظالمین

فتنه می جستند آنچه پیش از این

هم بگرداندند بهرت بارها

از مکاید و از حیل در کارها

نصرت و تأیید شاهی تا رسید

امر حق گردید از پنهان پدید

وآن کسان کاره بُدند از کار تو

وز ظهور نصرت و آثار تو

هم کسی گوید از ایشان که مرا

اذن ده تا باز مانم در سرا

تو میفکن مر مرا اندر فتن

تا شود ضایع منال و مال من

یا ز لَا تَفتِنِّی این باشد مراد

نفکن اندر ترک امرم بر فساد

چون نباشد ممکن از بهرم سفر

گر کنی تکلیف افتم در خطر

دان که ایشان در فساد افتاده اند

دل به فکر و بَددلی بنهاده اند

مر جهنم کافران ر ا دم به دم

خود محیط است و فراگیرنده هم

بر تو نیکی گر رسد ز آهنگها

از غنیمت وز ظفر در جنگها

از حسد گردند بس اندوهناک

ور مصیبت رو کند و اشکست و باک

می بگویند اینچنین از رأی خویش

ما گرفتیم احتیاط خود ز پیش

چون ز مجلسهای خود گردند باز

شادمان باشند از آن عُجب و ناز

ای محمّد (ص) گو تو بر ما کی رسد

غیر از آنچه شد نوشته در سند

یعنی اندر لوح کآنجا بالوضوح

داده ما را اختصاص اندر فتوح

کارساز ماست او در کل حال

مؤمنان را هست بر وی اتکال

چشم میدارید هیچ آیا شما

از دو نیکی جز یکی کآید به ما

گر که بُکشیم آن فتوح و نصرت است

کُشته ور گردیم روضه و رحمت است

چشم هم داریم ما کز حق عذاب

بر شما آید ز خسف و انقلاب

یا که اندر دست ما هنگام حرب

بر شما پیوسته آید قتل و ضرب

پس شما باشید بر ما منتظر

آنچه کآن نیکی است اندر جهر و سرّ

بر شما داریم هم ما انتظار

از هلاک و سوء حال و انغمار

گو کنید از طَوع و کرّه انفاق چون

نیست مقبول از شما افعال دون

جندب ابن قیس با فخر زمن

گفت رخصت ده که مانم در وطن

لیک بدهم از منال و مال خود

لشکرت را در تهیۀ ره مدد

آمد آیت کاین است انفاق فضول

نیست انفاقی چنین حق را قبول

چون شما هستید قومی فاسقین

رفته بیرون از حدود و حکم دین

منع، ایشان را نکرد اندر حصول

تا از ایشان نفقه ها گردد قبول

جز که ایشان بر خدا کافر شدند

هم برون از امر پیغمبر شدند

نیستشان دل بر نماز از غافلی

جز ز روی اضطرار و کاهلی

نیکنند انفاق هم از مال خویش

جز ز روی کُره اندک یا که بیش

پس نیارد در شگفتت ز اتفاق

مال و هم اولاد ارباب نفاق

زآنکه نبود کثرت اولاد و مال

غیر استدراج و حرمان و وبال

غیر از این نبود که حق خواهد بدان

سازد ایشان را عذاب اندر جهان

میرود جانشان به سختی از بدن

از علایق بر حیات پُر محن

اندر آن حالی که در کفر ند سخت

کافر از دنیا برون بِکشند رخت

می خورند ایشان به حق سوگند هین

کز شما باشند در اسلام و دین

از شما وآنگه نباشند آن کسان

لیک ترسند از شما اندر نهان

ملجأیی یابند گر در چاره ها

در جبال و قلعه و مُغاره ها

یا به سوراخی که اندر وی خزند

روی از ترس شما آنجا کنند

یعنی ار بُدشان پناهی در خفا

بازگشتندی با شتاب از شما

عیب جویند از تو ارباب نفاق

چون کنی تقسیم صدقات از سیاق

کاین بود دور از طریق عدل و داد

بر یکی کم داد و بر دیگر زیاد

پس به دلخواه خود از آن صدقه ها

گر عطاء یابند یابیشان رضا

ور که نی از آن عطا داده شوند

آن زمان گیرند خشم از ناپسند

ور شوند ایشان رضاء گاه قبول

بر هر آنچه حق دهدشان هم رسول

فضل حق گویند بس باشد به ما

زودمان بدهد ز فضل خود عطا

در غنیمت وآنکه بفرستاده است

بیش از این بدهد که اینک داده است

ما به سوی حق به تحقیق و یقین

راغب و امیدواریم اینچنین

حاصل اینکه گر رضاء باشند و شاد

بر عطاء گویند و اینسان ز اعتقاد

بهر ایشان بهتر اندر اقتضاست

هر که راضی شد به قسمت با خداست

بعد از آن در صحت فعل رسول

مصرف صدقات را گفت از قبول

غیر از این نبود که باشد صدقه ها

بهر مسکین و فقیر و بینوا

هم بود دیگر ز بهر عاملین

جامع صدقات یعنی ز اهل دین

وآن بود موقوف بر رأی امام

هر چه باشد اجر او بدهد تمام

هم دگر از بهر تألیف قلوب

تا به دین گردند مایل بی کروب

همچنان که بر حدوث اُلفتی

داد خاصان را ز صدقه قسمتی

هم دگر تا گردنی در زندگی

وارهد از قید و بند بندگی

نزد ما آن بندگان مؤمنند

که به تحت شدتی بر بیّنند

غارمین دیگر به معنی وام دار

کز ادای دِین دارند اضطرار

قرض ایشان را ز بیت المال هم

کرد می باید اداء از بیش و کم

هم دگر در راه حق یعنی جهاد

صرف آن فرض است اندر انقیاد

هم دگر آن رهگذر و ابن السبیل

که ز مال خود بود دور آن خلیل

حاصل آنکه این جماعت از جهات

خاص میباشند از بهر زکات

این فریضه ثابت است از کردگار

کوست دانا بر حقوق و راستکار