گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
صفی علیشاه

إِذْ یُغَشِّیکُمُ اَلنُّعٰاسَ أَمَنَةً مِنْهُ وَ یُنَزِّلُ عَلَیْکُمْ مِنَ اَلسَّمٰاءِ مٰاءً لِیُطَهِّرَکُمْ بِهِ وَ یُذْهِبَ عَنْکُمْ رِجْزَ اَلشَّیْطٰانِ وَ لِیَرْبِطَ عَلیٰ قُلُوبِکُمْ وَ یُثَبِّتَ بِهِ اَلْأَقْدٰامَ (۱۱) إِذْ یُوحِی رَبُّکَ إِلَی اَلْمَلاٰئِکَةِ أَنِّی مَعَکُمْ فَثَبِّتُوا اَلَّذِینَ آمَنُوا سَأُلْقِی فِی قُلُوبِ اَلَّذِینَ کَفَرُوا اَلرُّعْبَ فَاضْرِبُوا فَوْقَ اَلْأَعْنٰاقِ وَ اِضْرِبُوا مِنْهُمْ کُلَّ بَنٰانٍ (۱۲) ذٰلِکَ بِأَنَّهُمْ شَاقُّوا اَللّٰهَ وَ رَسُولَهُ وَ مَنْ یُشٰاقِقِ اَللّٰهَ وَ رَسُولَهُ فَإِنَّ‌ اَللّٰهَ شَدِیدُ اَلْعِقٰابِ (۱۳) ذٰلِکُمْ فَذُوقُوهُ وَ أَنَّ لِلْکٰافِرِینَ عَذٰابَ اَلنّٰارِ (۱۴) یٰا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا إِذٰا لَقِیتُمُ اَلَّذِینَ کَفَرُوا زَحْفاً فَلاٰ تُوَلُّوهُمُ اَلْأَدْبٰارَ (۱۵) وَ مَنْ یُوَلِّهِمْ یَوْمَئِذٍ دُبُرَهُ إِلاّٰ مُتَحَرِّفاً لِقِتٰالٍ أَوْ مُتَحَیِّزاً إِلیٰ فِئَةٍ فَقَدْ بٰاءَ بِغَضَبٍ مِنَ اَللّٰهِ وَ مَأْوٰاهُ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ اَلْمَصِیرُ (۱۶) فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَ لٰکِنَّ اَللّٰهَ قَتَلَهُمْ وَ مٰا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ لٰکِنَّ اَللّٰهَ رَمیٰ وَ لِیُبْلِیَ اَلْمُؤْمِنِینَ مِنْهُ بَلاٰءً حَسَناً إِنَّ اَللّٰهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ (۱۷) ذٰلِکُمْ وَ أَنَّ اَللّٰهَ مُوهِنُ کَیْدِ اَلْکٰافِرِینَ (۱۸) إِنْ تَسْتَفْتِحُوا فَقَدْ جٰاءَکُمُ اَلْفَتْحُ وَ إِنْ تَنْتَهُوا فَهُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ إِنْ تَعُودُوا نَعُدْ وَ لَنْ تُغْنِیَ عَنْکُمْ فِئَتُکُمْ شَیْئاً وَ لَوْ کَثُرَتْ وَ أَنَّ اَللّٰهَ مَعَ اَلْمُؤْمِنِینَ (۱۹) یٰا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اَللّٰهَ وَ رَسُولَهُ وَ لاٰ تَوَلَّوْا عَنْهُ وَ أَنْتُمْ تَسْمَعُونَ (۲۰) وَ لاٰ تَکُونُوا کَالَّذِینَ قٰالُوا سَمِعْنٰا وَ هُمْ لاٰ یَسْمَعُونَ (۲۱)

هنگامی که عارض کرد او شما را بنیکی برای ایمنی از او و فرو می‌فرستد بر شما از آسمان آبی تا پاک سازد شما را بان و ببرد از شما وسوسه شیطان را و تا بندد بر دلهای شما و ثابت گرداند بآن قدمها را (۱۱) هنگامی که وحی می‌کرد پروردگار تو بسوی ملائکه که من با شمایم پس استواری دهید آنان که گرویدند زود باشد که بیندازیم در دلهای آنان که کافر شدند ترس را پس بزنید بر زبر گردنها و بزنید ازیشان همۀ انگشتان را (۱۲) این بسبب آنست که ایشان مخالفت کردند خدا و رسولش را و هر که مخالفت کند خدا و رسولش را پس بدرستی که خدا سخت عقوبتست (۱۳) اینست پس بچشید آن را و بدرستی که کافران راست عذاب آتش (۱۴) ای آن کسانی که گرویدید هنگامی که ملاقات کنید آنان که کافر شدند بانبوه پس نگردانید بایشان پشتها را (۱۵) و هر که بگرداند بایشان در آن روز پشت خود را مگر جولان نموده باشند از برای کارزار یا رونده بسوی گروهی پس بدرستی که بازگشتند بسختی از خدا و جایگاه او دوزخ است و بد مرجعیست (۱۶) پس نکشتید ایشان را و لیکن خدا کشت ایشان را و نینداختی تو هنگامی که انداختی مشت خاک را و لیکن خدا انداخت و تا نعمت دهد مؤمنان را از خود نعمتی خوب بدرستی که خدا شنوای داناست (۱۷) اینست و بدرستی که خداست سست کنندۀ مکر کافران (۱۸) اگر فتح می‌خواستند پس بدرستی که آمد شما را فتح و اگر بازایستید پس آن بهتر است مر شما را و اگر بازگشت می‌کنید بازگشت می‌کنیم و هرگز کفایت نمی‌کند از شما جماعت شما چیزی را و اگر چه بسیار شد و بدرستی که خدا با گروندگانست (۱۹) ای آن کسانی که گرویدید فرمان برید خدا و رسولش را و بر مگردید از او و شما می‌شنوید (۲۰) و مباشید مانند آنان که گفتند شنیدیم و ایشان نشنیدند (۲۱)

هم چو پوشید آن خداوند غنی

بر شما خوابی سبک در ایمنی

تا که یابید استراحت از تعب

زو که داد آرامتان یعنی ز رب

هست مروی کآمدند ایشان فرود

در میان ریگزاری در ورود

که در آن میشد فرو تا ساق پا

هم بُدند از آب دور اندر قضا

مشرکان نزدیک آب از پیشتر

کرده بودند اندر آن منزل مقر

چون مسلمانان ز حال آگه شدند

پس پریشان خاطر از آن ره شدند

حق بر ایشان کرد غالب خواب را

تا برد اندیشۀ اصحاب را

تا به وقت صبح هر کس خواب بود

از طهارت بیخبر وز آب بود

صبح چون شد باز افتاد اضطراب

اندر ایشان کز کجا آریم آب

تا کنیم اندر طهارت اهتمام

بودشان چون آب واجب ز احتلام

بر شما پس حق فرستاد از سماء

از پی تطهیرتان ریزنده ماء

تا به آن گردید پاک از هر دنس

هم برد وسواس دیو از جمله بس

زآنکه می گفت او جنابت با ظفر

جمع با هم کی شوند اندر اثر

پس ببرد آن آب کآمد از سما

رجز شیطان یعنی آن وسواسها

هم ببندد تا شما را بر قلوب

مر امید از لطف علام الغیوب

هم کند ثابت به آن اقدامتان

بر زمین از بهر استحکامتان

یاد کن آن را که چون پروردگار

بر ملایک وحی کرد از هر کنار

آنکه باشم با شما همراه من

اندر امداد و اعانت بی سخن

پس کنید آن مؤمنان را دم به دم

در قتال مشرکان ثابت قدم

زود تا در قلب کفار افکنیم

از ثبات اهل ایمان رعب و بیم

پس زنید از فوق گردنهایشان

هم بُرید آن جمله دست و پایشان

قصد از کُلَّ بَنَان انگشتهاست

بعض هم گویند جمله دست و پاست

از عنق یا بوده قصد اشرافشان

و از بنان، بی مایگان و سفلگان

نیست گویند اندر این معنی درنگ

که ملایک کرده با کفار جنگ

لیک گویند اهل تحقیق و شهود

قوة ملکوتی ایشان را فزود

مؤمنان گشتند پُر دل در ستیز

مشرکان ترسان و هم پا بر گریز

این بود تأویل و تأویل انسب است

نزد آن کآگه ز سرّ مطلب است

بهر فهم اهل حس معقول را

کرده محسوس آن رسول نیک را

از ملایک ألف یعنی شد هزار

قوة روحانی ایشان را به کار

این بر آن باشد که گشتند از فضول

مر مخالف با خدا و با رسول

وآنکه با ایشان بگردد از صواب

پس خدا باشد شدید اندر عِقاب

پس چشید آن را که بهر کافران

مر عذاب آتش است اندر نهان

ای گروه مؤمنان بر کافران

چون رسید آنگاه کانبوهند هان

آن چنان کز غایت پیوستگی

از میانشان نیست راه رستگی

پس بر ایشان پشت نارید از گریز

گرچه بس باشید اندک در ستیز

وآنکه پشت آرد به کافر روز رزم

جز که گردد منحرف بر ساز و حزم

یعنی از سویی رود سوی د گر

از حضانت یا ظهور کرّ و فرّ

یا به سوی قوم خود جوید پناه

خویش را تنها چو بیند در سپاه

رو به قوم حق کند هر نوبتی

هم به سردار سپاه از حاجتی

جز بدین وجه ار کند بر خصم پشت

نیست او را غیر محرومی به مشت

باز گردد پس به خشمی از خدا

شد جهنم بازگشت او را و جا

از ثبات مؤمنان پاک صدر

منهزم گشتند اعداء روز بدر

از صنادید قریش اندر نبرد

کُشته شد در بدر پس هفتاد مرد

هر کسی می گفت بهر افتخار

من فلان را کُشتم اندر کارزار

پس نکُشتید آن جماعت را شما

لیک حقشان کُشت در وقت غزا

زآنکه نصرت بر شما داد از سروش

کرد هم تشجیعتان بر قلب و هوش

هم نیفکندی تو خاک ای مصطفی

سوی اعداء بلکه افکند آن خدا

مشت خاکی را نبود آن وزن و شأن

که رود بر چشم جمله دشمنان

تا شوند ایشان به خود مشغول و پس

زآن گرُه بُکشید مر هفتاد کس

مشت خاکی را گرفت احمد (ص) به دست

سوی دشمن ریخت از بهر شکست

رفت آن یکجا به چشم و حلقشان

پس به خود مشغول کرد از خلقشان

مشت خاکی را نباشد این اثر

تو مشو پس غافل از عجز بشر

تو نیفکندی چو افکندی ز کف

خاک را کافکند حق بر هر طرف

یا نیفکندی تو رعب اندر قلوب

بلکه آن افکند کشاف الکروب

یا مراد از رَمَی طعن است از نبی

که فکند اندر اُحد خود بر اُبی

یا که آن رمیه است کافکند او به زود

روز خیبر جانب حصن یهود

کُشت مردی را و رُعبی اوفتاد

در یهودان وآن بُد از رب العباد

اهل تحقیق اندر این معنی فزون

هستشان گفتارها از هر نمون

گوید آن کو صاحب تأویل بود

بر فناء حق بر صحابه ره نمود

گفت، کُشت آن فرقه را حق، نی شما

تا برند از حال خود ره بر فنا

چون پیمبر باقی باالله بود

سلب فعل از وی به فعل او نمود

کرد سلب از مَا رَمَیت آن را ز وی

بود پس در إذْ رَمَیت اسرار حی

فعل را یعنی به وی منسوب کرد

اندر آن حینی کز او مسلوب کرد

چون تو افکندی خدا افکند آن

فعل تو فعل وی است اندر نشان

هر چه تو آن را کنی حق کرده است

وآن ز چشم مردمان در پرده است

تا عطاء مر مؤمنان را بدهد او

هم ز نزد خود عطائی بس نکو

آن بلاء آمد حَسَن که بی فسوس

فانی ایشان را نماید از نفوس

یا که آن باشد که بیند مبتلاء

مبتلی را باز در عین بلاء

حق سمیع است او دعاء را بشنود

هم علیم از نیّت هر نیک و بد

کار این باشد که دیدید از فنون

کاهل حق غالب به باطل گشت چون

سست سازنده است خلاّق البشر

مکر و حیلت کافران را سر به سر

در دعاء بوجهل می گفت ای خدا

زین دو فرقه دوست داری هر که را

نصرت آن را ده که می باشد احب

نزد تو در دین و توحید و طلب

آمد آیت پس که إن تَستَفتِحُواْ

گر طلب کردید نصرت را از او

پس بیامد فتح آن دین بر شما

کو بود فاضل تر اندر نزد ما

ایستید ار باز باقی ماندگان

از معادات رسول پاک جان

پس شما را آن ز هر ره بهتر است

همچنین بر خیر دارَین اظهر است

گر شما گردید باز از حربشان

ما به نصرت باز گردیم آن زمان

دفع نکند اجتماع و اتفاق

از شما هیچ از عقوبت های شاق

گرچه باشند آن جماعت بی شمار

زآنکه حق با مؤمنین، دست است و یار

نصرت ایشان را بود چند ار عدو

در عدد باشند ا فزون رو به رو

یا که إن تَستَفتِحُوا در انتساب

خود به سوی مؤمنان باشد خطاب

زآنکه می گفتند با خیر البشر

کن طلب از بهر ما فتح و ظفر

گفت میبودند قومی پیش از این

کز عدو دیدند خواری ها به دین

تا ز یُمن بندگی و پیروی

وز شکیبایی شدند آنسان قوی

تا که تنها یک سواری بر ثبوت

میشد از صنعا به سوی حَضر موت

وز کسی جز حق نترسید آن سعید

گوسفند از گوسفندی نی رمید

همچو ایشان گر شوید اندر صفت

آن چنان گردید هم در عاقبت

پس فرستاد آیت ایشان را خدا

فتح گر می خواستید از حق شما

پس رسید آن فتح ور باز ایستید

از کسالتها که می گردد پدید

یا ز ترک امر و فرمان رسول

بهتر است آن مر شما را در قبول

از تخلّف یعنی ار باز ایستید

بهتر است آن مر شما را بر مزید

عود بر آن ور کنید از اختیار

بر شما هم باز گردیم از قرار

پس شما را سود ندهد اجتماع

هر چه گیرید آن شود رنج و صُداع

هم بر این معنی مؤید باشد این

کای گروه مؤمنان و اهل یقین

از خدا فرمان برید و از رسول

رو نگردانید ز امرش در قبول

وآنگهی کز من شما می بشنوید

آنچه فرمایم به قرآن مجید

مثل آنان هم مباشید از خطا

که بگفتند این شنیدیم از خدا

وآنکه ایشان نشنوند از فهم و هوش

نی به هُم لَایَسمَعُون دارند گوش