گنجور

 
صفی علیشاه

بسم االله الرحمن الرحیم

یَسْئَلُونَکَ عَنِ اَلْأَنْفٰالِ قُلِ اَلْأَنْفٰالُ لِلّٰهِ وَ اَلرَّسُولِ فَاتَّقُوا اَللّٰهَ وَ أَصْلِحُوا ذٰاتَ بَیْنِکُمْ وَ أَطِیعُوا اَللّٰهَ وَ رَسُولَهُ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ (۱) إِنَّمَا اَلْمُؤْمِنُونَ اَلَّذِینَ إِذٰا ذُکِرَ اَللّٰهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ إِذٰا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیٰاتُهُ زٰادَتْهُمْ إِیمٰاناً وَ عَلیٰ رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ (۲) اَلَّذِینَ یُقِیمُونَ اَلصَّلاٰةَ وَ مِمّٰا رَزَقْنٰاهُمْ یُنْفِقُونَ (۳) أُولٰئِکَ هُمُ اَلْمُؤْمِنُونَ حَقًّا لَهُمْ دَرَجٰاتٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ کَرِیمٌ (۴) کَمٰا أَخْرَجَکَ رَبُّکَ مِنْ بَیْتِکَ بِالْحَقِّ وَ إِنَّ فَرِیقاً مِنَ اَلْمُؤْمِنِینَ لَکٰارِهُونَ (۵) یُجٰادِلُونَکَ فِی اَلْحَقِّ بَعْدَ مٰا تَبَیَّنَ کَأَنَّمٰا یُسٰاقُونَ إِلَی اَلْمَوْتِ وَ هُمْ یَنْظُرُونَ (۶) وَ إِذْ یَعِدُکُمُ اَللّٰهُ إِحْدَی اَلطّٰائِفَتَیْنِ أَنَّهٰا لَکُمْ وَ تَوَدُّونَ أَنَّ غَیْرَ ذٰاتِ اَلشَّوْکَةِ تَکُونُ لَکُمْ وَ یُرِیدُ اَللّٰهُ أَنْ یُحِقَّ اَلْحَقَّ بِکَلِمٰاتِهِ وَ یَقْطَعَ دٰابِرَ اَلْکٰافِرِینَ (۷) لِیُحِقَّ اَلْحَقَّ وَ یُبْطِلَ اَلْبٰاطِلَ وَ لَوْ کَرِهَ اَلْمُجْرِمُونَ (۸) إِذْ تَسْتَغِیثُونَ رَبَّکُمْ فَاسْتَجٰابَ لَکُمْ أَنِّی مُمِدُّکُمْ بِأَلْفٍ مِنَ اَلْمَلاٰئِکَةِ مُرْدِفِینَ (۹) وَ مٰا جَعَلَهُ اَللّٰهُ إِلاّٰ بُشْریٰ وَ لِتَطْمَئِنَّ بِهِ قُلُوبُکُمْ وَ مَا اَلنَّصْرُ إِلاّٰ مِنْ عِنْدِ اَللّٰهِ إِنَّ اَللّٰهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ (۱۰)

بنام خدای بخشندۀ مهربان

می‌پرسند تو را از غنایم دار الحرب بگو انفال مر خدا راست و رسول را پس بپرهیزید خدا را و اصلحوا میانتان را و اطاعت کنید خدا و رسولش را اگر هستید گروندگان (۱) جز این نیست گروندگان آنانند که چون یاد کرده شود خدا بترسد دلهای ایشان و چون خوانده شود بر ایشان آیتهای او بیفزاید ایشان را در ایمان و بر پروردگارشان توکل می‌کنند (۲) آنان که برپا می‌دارند نماز را و از آنچه روزی دادیم ایشان را انفاق می‌کنند (۳) آن گروه ایشانند گروندگان براستی مر ایشان‌راست مرتبه‌ها نزد پروردگارشان و آمرزش و روزی خوب (۴) هم چنان که بیرون آورد تو را پروردگارت از خانه‌ات براستی و بدرستی که پارۀ از گروندگان هر آینه کراهت‌دارندگانند (۵) مجادله می‌کنند تو را در حق پس از آنکه ظاهر شده بود گویا رانده می‌شوند بسوی مرگ و ایشان می‌بینند (۶) و هنگامی که وعده می‌داد شما را خدا بیکی از دو طایفه که آنها مر شما راست و دوست می‌داشتید که غیر صاحب شوکت بوده باشد مر شما را و می‌خواست خدا که ثابت گرداند حق را بسخنانش و ببرّد دنبالۀ کافران را (۷) تا ثابت گرداند حق را و ناچیز گرداند باطل را و اگر چه کاره بودند گناهکاران (۸) هنگامی که استغاثه می‌نمودند پروردگارتان را پس اجابت کرد مر شما را بدرستی که من مدد کننده‌ام شما را بهزار از ملائکه از پی در آیندگان (۹) و نگردانید آن را خدا مگر مژده و برای آنکه بیارامد بآن دلهای شما و نیست یاری مگر از نزد خدا بدرستی که خدا غالب درست کردار است (۱۰)

ابتداء سازم به نام آن خدا

کوست بخشاینده و صاحب عطا

هم غنیمت ها رساند بر عباد

بی ز حرمت در قتال و در جهاد

هم مؤاخذ نیست کس در اخذ آن

در قیامت از گروه مؤمنان

این بود معنای رحمان الرحیم

اول انفال گر باشی علیم

از غنیمت های کفار ای رسول

از تو می پرسند ارباب قبول

نفل خوانده است آن غنائم را از آن

کآن ز حق فضلی بود بر مؤمنان

گو غنیمت ها بود بهر خدا

هم بود بهر رسولش هر کجا

تا کند قسمت به هر کس خواهد او

بی جدال و بی نزاع و گفتگو

پس بترسید از خدا هم بر نزاع

روی نارید از پی مال و متاع

بر صلاح آرید نفس یکدگر

در مواسات از ره عقل و نظر

هست ذَاتَ بَینِکُم اصلاح حال

نزد تفسیر و لغت بی قیل و قال

از خدا و از رسول ار مؤمنید

هر زمان فرمان برید از هر فنید

روز بدر اندر غنیمت مردمان

بس جدل کردند از پیر و جوان

آمد این آیت که از حق است و بس

وز رسولش هر غنیمت، نی ز کس

پس شدند اسلامیان در دم خموش

حکم حضرت را به جان کردند گوش

نیست جز این کاهل ایمان و سداد

آن کسان باشند کآری چون به یاد

نزد ایشان از خدا دلهایشان

مضطرب گردد ز ترس اندر زمان

چون بیان اتَّقُوا االله بشنوند

ترک هر عصیان کنند از خود روند

چون بر ایشان خوانده گردد آیتی

زایِد ایمانشان شود هر نوبتی

هم کنند آن قوم بر پروردگار

مر توکل در امور از اختیار

بیم و امید از خدا دارند و بس

اعتمادی نیستشان بر هیچ کس

آن کسان دارند هم برپا نماز

رزق خود را میکنند انفاق باز

مؤمنانند آن گروه از صدق و حق

بر عطاء و عفو باری مستحق

رتبه ها دارند عالی و بلند

نزد آن پروردگار ارجمند

هستشان آمرزش و رزق کریم

که نگردد منقطع هیچ آن نعیم

بعد از آن سازد بیان از جنگ بدر

تا فزاید مر نبی را شرح صدر

چون خروج تو خود از بیت و سراست

ز امر آن پروردگار از حق و ر است

کاروانی از قریش اندر مقام

سوی مکه باز می آمد ز شام

بود بوسفیان رئیس قافله

با سه تن از مشرکان بی فاصله

گشت پیغمبر خبر از حالشان

گفت باید رفت و برد اموالشان

شد روان با مؤمنان اندر زمان

تا که گیرد ره بر ایشان ناگهان

چونکه بوسفیان شنید این ز اضطراب

سوی مکه کس فرستاد از شتاب

که بود اموال در عرض تلف

رو به امداد آورید از هر طرف

پس سپاهی از پیاده و از سوار

آمدند از مکه بیرون تا هزار

چونکه پیغمبر شنید این ماجرا

گفت زین دو یک بود بیشک مرا

این چنین دادم خبر پروردگار

وآن بود عیر و نفیر اندر قرار

میلتان تا چیست از عیر و نفیر

اخذ آن یا جنگ این بر ناگزیر

فرقه ای گفتند چون ما را سلاح

نیست اندر جنگمان نبود صلاح

بِه که پردازیم ما بر کاروان

باز مانیم از قتال کافران

دید چون از جنگشان کاره رسول

گشت از تشویش غمناکان ملول

پس ز انصار و مهاجر از کبار

حرب را کردند بر ترک اختیار

و امتحانی بود این بر مؤمنان

در مقام اخذ مال و ترک جان

زآن خبر بدهد حق از اکراهشان

که نبود آن کار بر دلخواهشان

فرقه ای از رفتنت بر سوی بدر

کاره اند از مؤمنان تنگ صدر

با تو در حق می کنند ایشان جدال

حق بود امر جهاد از ذوالجلال

بعد از آن کآمد عیان وین غالب است

که جهاد از حق بر ایشان واجب است

یا بر ایشان گشت روشن از خبر

که بر اعداء باشد ایشان را ظفر

کاره اند آنسان که گویی سوی موت

می شتابند از علامت گاه فوت

بنگرند اعنی علامت های مرگ

زآن گریزانند از مأوای مرگ

یاد آرید آنکه داد اندر طریق

وعده حقتان بر یکی از دو فریق

تا شما را باشد آن ناچار لیک

غَیرَ ذَاتِ الشَّوکه را دارید نیک

یعنی آن کز حیث شدت یا عدد

هست اندک دوست دارید آن احد

تا شما را باشد اندر هایله

یعنی اخذ آن متاع از قافله

هم خدا خواهد که تا ثابت کند

حق ز هر وجهی به آیتهای خود

هم ببرّد بیخ کفار عنود

دین خود ظاهر کند بدهد نمود

هم نماید امر باطل را تباه

گرچه زآن بس کاره اند اهل گناه

حق شما را خواست یعنی سرفراز

و اهل بطلان را هلاک و خسته باز

یاد آرید آنکه چون فریادرس

خواستید از رب خود در هر نفس

اندر آن دم که مفرّی از قتال

مر شما را می نبود از هیچ حال

پس اجابت کرد حقتان در زمان

که کنم امدادتان من در نهان

بر هزار افرشته کآیند از عقب

مؤمنان را پی به پی ذاک العجب

حق نگرداند این مدد را ز ابتدا

غیر مژدة نصرت از بهر شما

قلبهاتان تا به آن یابد قرار

نیست نصرت جز ز نزد کردگار

آن خدایی کوست غالب بر امور

از طریق راستکاری بی قصور