گنجور

 
صفی علیشاه

وَ اَلسّٰابِقُونَ اَلسّٰابِقُونَ (۱۰) أُولٰئِکَ اَلْمُقَرَّبُونَ (۱۱) فِی جَنّٰاتِ اَلنَّعِیمِ (۱۲) ثُلَّةٌ مِنَ اَلْأَوَّلِینَ (۱۳) وَ قَلِیلٌ مِنَ اَلْآخِرِینَ (۱۴) عَلیٰ سُرُرٍ مَوْضُونَةٍ (۱۵) مُتَّکِئِینَ عَلَیْهٰا مُتَقٰابِلِینَ (۱۶) یَطُوفُ عَلَیْهِمْ وِلْدٰانٌ مُخَلَّدُونَ (۱۷) بِأَکْوٰابٍ وَ أَبٰارِیقَ وَ کَأْسٍ مِنْ مَعِینٍ (۱۸) لاٰ یُصَدَّعُونَ عَنْهٰا وَ لاٰ یُنْزِفُونَ (۱۹) وَ فٰاکِهَةٍ مِمّٰا یَتَخَیَّرُونَ‌ و پیشی‌گرفتگان پیش روانند (۲۰) وَ لَحْمِ طَیْرٍ مِمّٰا یَشْتَهُونَ (۲۱) وَ حُورٌ عِینٌ (۲۲) کَأَمْثٰالِ اَللُّؤْلُؤِ اَلْمَکْنُونِ (۲۳) جَزٰاءً بِمٰا کٰانُوا یَعْمَلُونَ (۲۴) لاٰ یَسْمَعُونَ فِیهٰا لَغْواً وَ لاٰ تَأْثِیماً (۲۵) إِلاّٰ قِیلاً سَلاٰماً سَلاٰماً (۲۶)

پیشی‌گرفتگان پیش روانند (۱۰) آنهایند نزدیک‌شدگان (۱۱) در بهشتهای ناز و نعمت (۱۲) گروهی از پیشینیان (۱۳) و قلیلی از پسینیان (۱۴) بر سریرهای بافته از زر و جواهر (۱۵) تکیه‌زنندگان بر آنها روبروی یکدیگر (۱۶) می‌گروند بر ایشان پسران جاودانیان (۱۷) با قدحها و ابریقها و جامی از شراب جاری (۱۸) دردسر نمی‌کند از آن و نه از خود روند (۱۹) و میوه از آنچه اختیار کنند (۲۰) و گوشت مرغ از آنچه می‌خواهند (۲۱) و حوران فراخ چشم (۲۲) چون امثال مروارید در پرده‌ها نگاه داشته (۲۳) پاداش بسبب آنکه بودند که می‌کردند (۲۴) نمی‌شنوند در آن لغوی و نه اسنادهد کردنی (۲۵) مگر گفتن سلامی سلامی (۲۶)

قوم سیّم برترند از چند و چون

خواندشان والسابِقُونَ السابِقُون

سابق اندر فضل و در توحید و دین

در بهشت و در وصول و در یقین

در خلایق این گروهند از ملوک

بر خدا نزدیک تر اندر سلوک

در مقام و مرتبت نزدیک حق

هستشان سبقت ز کل ماخَلَق

بوده اند از کودکی دور از فساد

کرده بذل مال و جان اندر جهاد

پیش از اشیاء خوانده حق را بی شریک

نی که وقتی بوده بد، پس گشته نیک

بت بنپرستیده هرگز یک نفس

اسبق از ایشان در ایمان نیست کس

پاک و طاهر بوده اند از هر خطاء

خوانده حق این فرقه را از اولیاء

اقربند ایشان به جنّات نعیم

در صراط عدل و ایمان مستقیم

خود حجابی نیست بهر آن ثقات

در صفات از ذات و در ذات از صفات

قوم بسیارند از پیشینیان

واندکی از آخرین در امتحان

یعنی از این سابقین اندر اُمم

بیش از این امّت بُدند ایشان نه کم

لیک در تحقیق ارباب یقین

اهل صف اولند این اولین

یعنی اولی بر عنایت در ازل

نی ز امتهای قبل و بعد بل

قوم محبوبین ز ارواح و صفوف

نی محبّین گر به حبّ داری وقوف

وآن قلیل از آخرینند آن کسان

کز محبّینند در وصف و نشان

رتبۀ ایشان ز محبوبین کم است

و اهل صف ثانیند این اسلم است

نی که باشند اوّلون از آن امم

وآخرون از امّت مرحومه هم

بل به عکس است این کز این امّت خواص

بیش از پیشند نزد اختصاص

زآن پیمبر گفت هستند این فرق

ز امّت من هر سه فرقه بی غلق

متکی آن قوم سابق بر سُرُر

کآن مرصّع باشد از یاقوت و دُر

وآن مشبک تخت ها پیوسته اند

وز گهر بر یکدگر بربسته اند

رو به روی هم بر آنها هر یکی

با فرح باشند ایشان متکی

موهبت ها باشد آن بر اتصال

که بر ایشان است حتم از ذوالجلال

کودکان با صباحت دورشان

بهر خدمت در طواف از طورشان

جاودان آن کودکان ماه رو

بی تغیّر مانده با حسن نکو

کوزه ها بی دسته شان بر دست هین

وَ أبَارِیقَ وَ کَأسٍ مِّن معِین

جامها یعنی پر از خمر وصال

وز شراب عشق و عرفان و کمال

درد سر نکشند زآن نیکو عقار

نیست یعنی خمر وحدت را خمار

هم نه ز آن مانند باز از عقل و هوش

نی شود قطع آن شراب از باده نوش

همچنین با میوه ها اندر طواف

کردشان ولدان به هر دم بی گزاف

میل میوه چون کنند از اختیار

هم ز لحم طیرشان هست ار به کار

همچنین حورانشان از هر طرف

بر مثال دُر پنهان در صدف

بر جزای آنچه ز اعمال نکو

کرده اند ایشان به دنیا بی غلو

نشنوند اندر بهشت اقوال لغو

آن چنان که بوده در دنیا به سهو

نی گناه و اثم و فحش است از کلام

قولشان باشد سلام اندر سلام