گنجور

 
صفی علیشاه

إِنَّمٰا وَلِیُّکُمُ اَللّٰهُ وَ رَسُولُهُ وَ اَلَّذِینَ آمَنُوا اَلَّذِینَ یُقِیمُونَ اَلصَّلاٰةَ وَ یُؤْتُونَ اَلزَّکٰاةَ وَ هُمْ رٰاکِعُونَ (۵۵) وَ مَنْ یَتَوَلَّ اَللّٰهَ وَ رَسُولَهُ وَ اَلَّذِینَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اَللّٰهِ هُمُ اَلْغٰالِبُونَ (۵۶) یٰا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا لاٰ تَتَّخِذُوا اَلَّذِینَ اِتَّخَذُوا دِینَکُمْ هُزُواً وَ لَعِباً مِنَ اَلَّذِینَ أُوتُوا اَلْکِتٰابَ مِنْ قَبْلِکُمْ وَ اَلْکُفّٰارَ أَوْلِیٰاءَ وَ اِتَّقُوا اَللّٰهَ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ (۵۷) وَ إِذٰا نٰادَیْتُمْ إِلَی اَلصَّلاٰةِ اِتَّخَذُوهٰا هُزُواً وَ لَعِباً ذٰلِکَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاٰ یَعْقِلُونَ (۵۸) قُلْ یٰا أَهْلَ اَلْکِتٰابِ هَلْ تَنْقِمُونَ مِنّٰا إِلاّٰ أَنْ آمَنّٰا بِاللّٰهِ وَ مٰا أُنْزِلَ إِلَیْنٰا وَ مٰا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلُ وَ أَنَّ أَکْثَرَکُمْ فٰاسِقُونَ (۵۹) قُلْ هَلْ أُنَبِّئُکُمْ بِشَرٍّ مِنْ ذٰلِکَ مَثُوبَةً عِنْدَ اَللّٰهِ‌ مَنْ لَعَنَهُ اَللّٰهُ وَ غَضِبَ عَلَیْهِ وَ جَعَلَ مِنْهُمُ اَلْقِرَدَةَ وَ اَلْخَنٰازِیرَ وَ عَبَدَ اَلطّٰاغُوتَ أُولٰئِکَ شَرٌّ مَکٰاناً وَ أَضَلُّ عَنْ سَوٰاءِ اَلسَّبِیلِ (۶۰) وَ إِذٰا جٰاؤُکُمْ قٰالُوا آمَنّٰا وَ قَدْ دَخَلُوا بِالْکُفْرِ وَ هُمْ قَدْ خَرَجُوا بِهِ وَ اَللّٰهُ أَعْلَمُ بِمٰا کٰانُوا یَکْتُمُونَ (۶۱) وَ تَریٰ کَثِیراً مِنْهُمْ یُسٰارِعُونَ فِی اَلْإِثْمِ وَ اَلْعُدْوٰانِ وَ أَکْلِهِمُ اَلسُّحْتَ لَبِئْسَ مٰا کٰانُوا یَعْمَلُونَ (۶۲)

جز این نیست که ولی شما خداست و رسولش و آنان که گرویدند آنان که بر پا می‌دارند نماز را و می‌دهند زکاة را وقتی که ایشان در رکوعند (۵۵) و آنکه دوست دارد خدا و رسولش را و آنان که گرویدند پس بدرستی که گروه خدا ایشانند غالبان (۵۶) ای آن کسانی که گرویدید مگیرید آنان را که گرفتند دین شما را بفسوس و بازیچه از آنان که داده شدند نامه را پیش ز شما و کافران را دوستان و بترسید از خدا اگر هستید گروندگان (۵۷) و چون ندا می‌کند به نماز می‌گیرند آن را باستهزا و بازی این بسبب آنست که ایشان گروهی‌اند که در نمی‌یابند (۵۸) بگو ای اهل کتاب آیا ناخوش می‌دارید از ما مگر آنکه ایمان آوردیم بخدا و آنچه فرو فرستاده شد بما و آنچه فرستاده شد از پیش و آنکه بیشترین شما فاسقانند (۵۹) بگو آیا خبر دهیم ببدتر از آن در جزا نزد خدا کسی که لعنت کرد او را خدا و خشم کرد بر او و گردانید از ایشان بوزینگان و خوکان و پرستید طاغوت را آنها بدترند در جای و گم‌گشته‌ترند از میانه راه (۶۰) و چون آیند شما را گویند گرویدیم و بتحقیق داخل شدند بکفر و ایشان بتحقیق بیرون رفتند بآن و خداست داناتر بآنچه هستند که پنهان می‌دارند (۶۱) و می‌بینی بسیاری از ایشان را که می‌شتابند در گناه و دشمنی و خوردنشان حرام را هر آینه بد است آنچه بودند می‌کردند (۶۲)

غیر از این نبود که اولی بر شما

بالتصرف حق بود در هر دو جا

هم رسولش وآن کسان که مؤمنند

بر خدا و بر رسولش موقنند

وصفشان این است در سیر صفات

که بپا دارند ارکان صلات

میکنند انفاق در وقت رکوع

بر مساکین بهر تکمیل خضوع

نیست ایشان را منافی طاعتی

طاعت دیگر چو آید نوبتی

نه منافی یعنی آن انفاقشان

با حضور قلب و استغراقشان

بهر ایشان است یکسان فرق و جمع

نی که مانع دید عین آید ز سمع

تا نگویی بُد حضور ار بر کمال

چون شنید از سائل او بانگ سؤال

گر مساوی نیست او را جمع و فرق

شمس نبود هست نورش نور برق

آنکه پنداری تو غیر از برق نیست

با دگرها در نمودش فرق نیست

گر بتابد تابش او یک دم است

ذوالتصرف آفتاب عالم است

اختلافی نیست کس را در وقوع

زینکه حیدر داد خاتم در رکوع

لفظ جمع ار گفت بر تعظیم بود

هم ز بهر مؤمنان تکریم بود

وصف کل را کرده حق با جزءها

تا نباشد قطره ها از یم جدا

آن ولی ّ ذوالتصرف بالعیان

هست یعنی در میان مؤمنان

وصف او این است اندر امتیاز

که دهد خاتم به سائل در نماز

مؤمنان متقی در معرفت

تا شناسندش بر این خُلق و صفت

زآنکه او در این عمل مخصوص بود

در ولایت از خدا منصوص بود

پس هر آن کو دوست باشد بالعیان

بر خدا و بر رسول و مؤمنان

مؤمنانی را که دارند آن صفات

میدهند اعنی زکات اندر صلات

حزب حق پس غالبند ایشان به کار

نیستشان از حزب شیطان اضطرار

باشد این تعریض یعنی هر که نیست

حزب حق، او حزب شیطان غوی است

ای گروه مؤمنان باید فرا

می نگیرید از نهان و برملا

زآن کسانی که فرا بگرفته اند

دینتان را هزو و لعب و ریشخند

آن کسانی کآمد ایشان را فرود

پیش از این از حق کتاب اعنی یهود

هم ز کفار دگر احباب و یار

بهر خود گر مؤمنید و حق گذار

دوستی با غیرتان باشد شکست

گر بترسید از خدا اولی تر است

چونکه می خوانید مردم را عیان

بر نماز فرض از بانگ اذان

آن نداء را هزو می گیرند و لعب

وین بود بر مؤمنان ناچار صعب

آن نداشان ناگوار آید به گوش

هیچشان نبود نشان از عقل و هوش

وضع شد بانگ اذا ن از بهر آن

تا علامت باشد آن بر مؤمنان

کی به مسجد تا رود فخر بشر

مؤمنان را زآن اذان باشد خبر

بر یهودان آمد آن بس ناگوار

چیست میگفتند از طعن این شعار

گفت ایشانند قومی بی خرد

نیست چشم عاقبت بین از حسد

گو که ای اهل کتاب آیا شما

عیب می گیرید ز انکار و عمی

نیست این الاّ که ما آورده ایم

بر حق ایمان نی کز او در پرده ایم

هم بر آنچه او فرستاده به ما

وآنچه از پیش آمد آن با انبیا

از شما الاّ که اغلب فاسقید

بر قبول دین حق نالایقید

گو دهم آیا شما را من خبر

آنچه را گفتند در سابق بشر

بدتر از این گفته اند اعنی ز کین

وز شرور نفس خود بر اهل دین

مر مثوبت باشد از روی سند

نزد حق بی شک جزای قول بد

زآن کسان کز حق بر ایشان لعنت است

جانشان دور از ثواب و رحمت است

مورد خشمند و حق بهر نشان

ساخته بوزینه و خنزیرشان

هم پرستیدند طاغوت از سفه

سامریشان زد چو بر گوساله ره

یا ز طاغوت است مر کاهن مراد

یا که آن کعب ابن اشرف در عناد

آن جماعت راست بدتر جایگاه

همچنین گمراهتر از حد راه

هست راه راست در حد وسط

بر دو خط منحنی چون راست خط

وآن بود افراط و تفریط از حدود

چون غلو و قدح ترسا و یهود

مر نصاری خواند عیسی را خدا

وآن یهودش داد نسبت بر خطا

هر دو افراط است و تفریط و غلط

بر دو جانب رفتن از حد وسط

هم یمین و هم یسارت انحناست

در وسط زین هر دو بودن استواست

گفت زآن خیرالامورت اوسط است

راست بین نقطتین آن یک خط است

از خطوط مستوی و منحنی

گویمت هست ار ز دانش روشنی

فرض کن خطها میان نقطتین

وآن دو نقطه حق و خلق آید به عین

در میان آن خطوط از هر کنار

هست یک خط مستقیم ای مرد کار

مابقی بین دو نقطه معوج است

آنکه باشد راست بی شک منهج است

نی در آن افراط و نی تفریط هیچ

نی غلو و نی قصور اندر بسیج

از تو باشد راست تا پروردگار

پاک از عیب یمین، دور از یسار

مرتضی(ع) فرمود توحید دُرست

بین تنزیه است و تشبیه از نخست

و اختیار و جبر در افعال نیز

هر دو باشند باطل ار داری تمیز

امر مابین دو امر آمد طریق

ره به نیکویی نمود او بر فریق

در مقامش گر خدا خواهد نکو

شرح آن را وا نمایم مو به مو

چون أضَلُّ عَنْ سَوآءِ از کردگار

گشت نازل بر رسول نامدار

مؤمنان بر طعن و قدح آن یهود

مر زبان هر کس به نوعی برگشود

وآن یهودان را نبود اندر خطاب

بر مسلمانان به تقریبی جواب

زآنکه هر یک تن ز احبار یهود

مطلع از مسخ اهل سبت بود

پس کند وصف منافق را خدا

گفت چون آیند ایشان بر شما

از زبان گویند ما آورده ایم

بر شما ایمان که دین پرورده ایم

کافرند آن قوم چون داخل شوند

هم در آن کفرند چون بیرون روند

حق به حال آن کسان داناتر است

آنچه را دارند پنهان و اظهر است

اکثری بینی تو ز ایشان در شتاب

بر گنه یعنی که از اهل کتاب

می کنند اشتاب در کذب و حرام

هم تجاوز از حدود اندر کلام

اِثم باشد آن گناهی که رسد

شرّ آن بر غیر و خارج شد ز حد

اکلشان یکجا ربا و رشوت است

وین عمل بس زشت در هر ملت است