گنجور

 
صفی علیشاه

لَوْ لاٰ یَنْهٰاهُمُ اَلرَّبّٰانِیُّونَ وَ اَلْأَحْبٰارُ عَنْ قَوْلِهِمُ اَلْإِثْمَ وَ أَکْلِهِمُ اَلسُّحْتَ لَبِئْسَ مٰا کٰانُوا یَصْنَعُونَ (۶۳) وَ قٰالَتِ اَلْیَهُودُ یَدُ اَللّٰهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَیْدِیهِمْ وَ لُعِنُوا بِمٰا قٰالُوا بَلْ یَدٰاهُ مَبْسُوطَتٰانِ یُنْفِقُ کَیْفَ یَشٰاءُ وَ لَیَزِیدَنَّ کَثِیراً مِنْهُمْ مٰا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ طُغْیٰاناً وَ کُفْراً وَ أَلْقَیْنٰا بَیْنَهُمُ اَلْعَدٰاوَةَ وَ اَلْبَغْضٰاءَ إِلیٰ یَوْمِ اَلْقِیٰامَةِ کُلَّمٰا أَوْقَدُوا نٰاراً لِلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اَللّٰهُ وَ یَسْعَوْنَ فِی اَلْأَرْضِ فَسٰاداً وَ اَللّٰهُ لاٰ یُحِبُّ اَلْمُفْسِدِینَ (۶۴) وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ اَلْکِتٰابِ آمَنُوا وَ اِتَّقَوْا لَکَفَّرْنٰا عَنْهُمْ سَیِّئٰاتِهِمْ وَ لَأَدْخَلْنٰاهُمْ جَنّٰاتِ اَلنَّعِیمِ (۶۵) وَ لَوْ أَنَّهُمْ أَقٰامُوا اَلتَّوْرٰاةَ وَ اَلْإِنْجِیلَ وَ مٰا أُنْزِلَ إِلَیْهِمْ مِنْ رَبِّهِمْ لَأَکَلُوا مِنْ فَوْقِهِمْ وَ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ مِنْهُمْ أُمَّةٌ مُقْتَصِدَةٌ وَ کَثِیرٌ مِنْهُمْ سٰاءَ مٰا یَعْمَلُونَ (۶۶)

چرا باز نمی‌دارند ایشان را خداپرستان و دانایان دین‌دار از گفتارشان بد را و خوردنشان حرام را هر آینه بد است آنچه را هستند که می‌کنند (۶۳) و گفتند یهود دست خدا بسته است بسته باو دستهاشان و لعنت کرده شدند بآنچه گفتند بلکه دو دست او گشاده است انفاق می‌کند چنان که می‌خواهد و هر آینه می‌افزاید البته بسیاری از ایشان را آنچه فرو فرستاد بسوی تو از پروردگارت سرکشی و کفر و انداختیم میانشان دشمنی و کینه تا روز رستخیز هرگاه برافروختند آتش را برای کارزار خاموش گردانید آن را خدا و می‌شتابند در زمین از برای فساد کردن و خدا دوست نمی‌دارد فسادکنندگان را (۶۴) و اگر آنکه اهل کتاب گرویده بودند و پرهیزکار شده بودند در می‌گذراندیم از آنها بدیهاشان را و در می‌آوردیمشان در بهشتهای پر نعمت (۶۵) و اگر آنکه ایشان بر پای داشته بودند توریة و انجیل را و آنچه فرو فرستاده شد بایشان از پروردگارشان هر آینه می‌خوردند از بالاشان و از زیر پاهاشان از ایشانند گروهی میانه‌رو و بسیاری از ایشان بد است آنچه را می‌کنند (۶۶)

نهی چون نکنند زآن کردارشان

عالِم ربّانی و احبارشان

ز اکل سُحت و قول کذب و فعل بد

که در ایشان است شایع بی سند

باشد از آیات این آیت اشد

از پی تهدید بر هر خوب و بد

زآنکه نهی از منکر است از واجبات

وآن به هر کس مشکل آمد از جهات

قومی ار باشند اندر کشتی ای

پس یکی گیرد تبر با زشتی ای

تا کند سوراخ آن را بی شکی

نهی از واجب بود بر هر یکی

تا به حدی که ببندندش دو دست

فُلک تا محفوظ ماند از شکست

ور نه جان جمله باشد در خطر

غرق گردد فُلک و اهلش سر به سر

گشت بر یوشع خطاب از کردگار

که هلاک از قوم سازم صد هزار

از بَدانشان شصت و از نیکان چهل

چون به عصیانند ایشان مشتغل

گفت یوشع مستحقند ار بدان

چیست حکمت در هلاک بخردان

گفت زآن کایشان بنگرفتند خشم

بر بدان دیدند چون زشتی به چشم

روز و شب بودند با ایشان جلیس

نهی ننمودند ز افعال خسیس

پس هم ایشان بر عقوبت درخورند

بر خود و بر غیر چون استمگرند

گفت پیغمبر که مردی گر گذشت

بر بدان، وز فسقشان ناهی نگشت

پس عذاب آن جماعت بهر اوست

مینماید کآن عمل می داشت دوست

باز گفتند از فساد دل یهود

بسته باشد دست حق ز افضال و جود

دست ایشان پس ز نیکی بسته باد

جانشان از فقر و ذلت خسته باد

هم بر ایشان باد لعنت زآن مقال

دست حق باز است اندر کل حال

این بود بر رد قول آن گروه

کس نگوید ور نه سنگین است کوه

یا که باشد باز دست آفتاب

در جهان از بهر بذل نور و تاب

هست این یعنی بدیهی نزد عقل

لیک باشد گوش ظاهر بند نقل

بر حق اطلاق ید و سمع و بصر

یا یدین و وجه کآید در نظر

بر تشابه شد ز قرآن نسبتش

نیست بر تفسیر ظاهر رخصتش

یعنی از آن دست تفسیر است دور

بایدش دادن به محکم ها ظهور

کرد باید معنی ار دانی همش

نز تشابه بل به وفق محکمش

قصد از ید، قدرت آمد در امور

در هر آن چیزی که خواهد بی قصور

چون عطاء و منع را از هر چه هست

می دهی در کارها نسبت به دست

بهر فهم عامه زآن رو کارساز

گفت باشد دست حق پیوسته باز

قادر است اعنی که بر منع و عطا

از اراده و حکمتش بر ماسَوی

آلت سمع است گوش اصوات را

لیک آلت نیست سمع ذات را

همچنین بی آلت است اندر بصر

همچنین در جمله افعال دگر

نیستش تن تا نشیند در مکان

نیستش رخسار تا بینی تو آن

معنی رحمان علی العرش استوی

فیض رحمانی بود بر ماسوی

می رسد یعنی ز روی عدل و داد

فیض او بر خلق نی کم یا زیاد

می رسد بر قدر استعدادها

بر خلایق دم به دم امدادها

پس بود وجه یَداهُ مَبسُوطَتَانِ

اینکه لا تُحصی ست جودش بر جهان

می دهد روزی به هر کس خواهد او

رزق باشد هم به اندازة گلو

هست مختار او به توسیع و تضیق

باشد اعطایش به قدر مایلیق

کفر و طغیان سازد ایشان را زیاد

زآنچه نازل گشت از ربّ العباد

زاید اعنی در کثیری از یهود

میشود طغیان ز قرآن در نمود

هم در افکندیم ما تا رستخیز

دشمنی اندر یهود پر ستیز

هر گه آتش بهر حرب افروختند

حق فرو بنشاند و خود زآن سوختند

عزم کردندی چو جنگ مؤمنان

حق نمود از بددلی مغلوبشان

چند کرّت آمد ایشان را شکست

از فسادی کاندر ایشان بود و هست

چون نمودند از فساد و اختلاف

آن گروه از حکم تورات انحراف

پس مسلط گشت بُخت النصر زود

بر یهودان زآن تخلّف بر عهود

بعد از آن قسطوس رومی بی درنگ

یافت استیلاء بر ایشان گاه جنگ

آن مجوسان باز مستأصل شدند

تا دگر ره بر نبی بددل شدند

پس بر ایشان اهل دین بشتافتند

دست استیلاء بر ایشان یافتند

عادت ایشان راست افساد و عناد

گفت زآن یَسعَونَ فِی الأرضِ فَساد

کید و فتنه، هتک و اخفای نعم

سختی و تحریف تورات از ستم

حق ندارد مفسدان را هیچ دوست

زآنکه اصلاح جهان مقصود اوست

ور که ایمان بر رسول مستطاب

جمله آوردندی ارباب کتاب

وز گنه پرهیز هم می بودشان

یا ز ملتهای نامحمودشان

می گذشتیم از گناهانشان عیان

جای می دادیمشان اندر جنان

داخل ایشان را به جنّات النعیم

می نمودیم از ره فضل عمیم

ور بپا می داشتند احکام را

حکم آن تورات و انجیل از ولا

وآنچه نازل گشت از پروردگار

سوی ایشان ز امر و نهی استوار

بودشان تکلیف کایمان آورند

بر تمام منزلات ارجمند

رزق می خوردند از بالای سر

هم ز زیر پای خود شام و سحر

میشد اعنی رزق بر ایشان فراخ

همچنین بیت گلین، گلزار و کاخ

امتی هستند ز ایشان مقتصد

راستگوی و راستکار و معتمد

هم کثیری را بد است و ناپسند

زآن جماعت هر چه گویند و کنند

مقتصد یعنی که نسبت بر رسول

غالی و قاصر نی اند اندر قبول

نه شوند از روی ایمان یار او

نه کنند از بددلی آزار او

فرقه ای گویند قصد از مقتصد

مر نجاشی بوده تا دانی به جد

میتوان که باشد او یا دیگران

از یهود و از نصاری بی گمان

بعد از آن حق بر بقای دین خویش

میکند تأکید بر نصب ولیش

زآنکه هرگز هیچ دینی مستدام

مینمانَد جز که بر نصب امام