گنجور

 
صفی علیشاه

وَ قَدْ نَزَّلَ عَلَیْکُمْ فِی اَلْکِتٰابِ أَنْ إِذٰا سَمِعْتُمْ آیٰاتِ اَللّٰهِ یُکْفَرُ بِهٰا وَ یُسْتَهْزَأُ بِهٰا فَلاٰ تَقْعُدُوا مَعَهُمْ حَتّٰی یَخُوضُوا فِی حَدِیثٍ غَیْرِهِ إِنَّکُمْ إِذاً مِثْلُهُمْ إِنَّ اَللّٰهَ جٰامِعُ اَلْمُنٰافِقِینَ وَ اَلْکٰافِرِینَ فِی جَهَنَّمَ جَمِیعاً (۱۴۰) اَلَّذِینَ یَتَرَبَّصُونَ بِکُمْ فَإِنْ کٰانَ لَکُمْ فَتْحٌ مِنَ اَللّٰهِ قٰالُوا أَ لَمْ نَکُنْ مَعَکُمْ وَ إِنْ کٰانَ لِلْکٰافِرِینَ نَصِیبٌ قٰالُوا أَ لَمْ نَسْتَحْوِذْ عَلَیْکُمْ وَ نَمْنَعْکُمْ مِنَ اَلْمُؤْمِنِینَ فَاللّٰهُ یَحْکُمُ بَیْنَکُمْ یَوْمَ اَلْقِیٰامَةِ وَ لَنْ یَجْعَلَ اَللّٰهُ لِلْکٰافِرِینَ عَلَی اَلْمُؤْمِنِینَ سَبِیلاً (۱۴۱) إِنَّ اَلْمُنٰافِقِینَ یُخٰادِعُونَ اَللّٰهَ وَ هُوَ خٰادِعُهُمْ وَ إِذٰا قٰامُوا إِلَی اَلصَّلاٰةِ قٰامُوا کُسٰالیٰ یُرٰاؤُنَ اَلنّٰاسَ وَ لاٰ یَذْکُرُونَ اَللّٰهَ إِلاّٰ قَلِیلاً (۱۴۲) مُذَبْذَبِینَ بَیْنَ ذٰلِکَ لاٰ إِلیٰ هٰؤُلاٰءِ وَ لاٰ إِلیٰ هٰؤُلاٰءِ وَ مَنْ یُضْلِلِ اَللّٰهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ سَبِیلاً (۱۴۳) یٰا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا لاٰ تَتَّخِذُوا اَلْکٰافِرِینَ أَوْلِیٰاءَ مِنْ دُونِ اَلْمُؤْمِنِینَ أَ تُرِیدُونَ أَنْ تَجْعَلُوا لِلّٰهِ عَلَیْکُمْ سُلْطٰاناً مُبِیناً (۱۴۴) إِنَّ اَلْمُنٰافِقِینَ فِی اَلدَّرْکِ اَلْأَسْفَلِ مِنَ اَلنّٰارِ وَ لَنْ تَجِدَ لَهُمْ نَصِیراً (۱۴۵) إِلاَّ اَلَّذِینَ تٰابُوا وَ أَصْلَحُوا وَ اِعْتَصَمُوا بِاللّٰهِ وَ أَخْلَصُوا دِینَهُمْ لِلّٰهِ فَأُولٰئِکَ مَعَ اَلْمُؤْمِنِینَ وَ سَوْفَ یُؤْتِ‌ اَللّٰهُ اَلْمُؤْمِنِینَ أَجْراً عَظِیماً (۱۴۶) مٰا یَفْعَلُ اَللّٰهُ بِعَذٰابِکُمْ إِنْ شَکَرْتُمْ وَ آمَنْتُمْ وَ کٰانَ اَللّٰهُ شٰاکِراً عَلِیماً (۱۴۷)

و بتحقیق فرستاد بر شما در کتاب آنکه چون بشنوید آیتهای خدا را که کفر ورزیده می‌شود بآن یا استهزاء کرده می‌شود بآن پس ننشینید با ایشان تا آنکه شروع کنند در سخنی جز آن بدرستی که شما آن‌گاه مانند ایشانید بدرستی که خدا جمع کننده منافقان و کافرانست در دوزخ همه (۱۴۰) آنان که چشم می‌دارند بشما پس اگر باشد مر شما را فتحی از نزد خدا گویند آیا نبودیم با شما و اگر باشد مر کافران را بهرۀ گویند آیا غالب نشدیم بر شما و باز نداشتیم شما را از مؤمنان پس خدا حکم می‌کند میان شما روز قیامت و هرگز نمی‌گرداند خدا از برای کافران بر گروندگان راهی (۱۴۱) بدرستی که منافقان فریب می‌ورزند با خدا و اوست فریب دهنده ایشان را و چون برخیزند به نماز برخیزند سنگینان می‌نمایند مردمان را و یاد نمی‌کنند خدا را مگر اندکی (۱۴۲) مترددان در میان آن نه بسوی آیتها و نه بسوی آنها و کسی را که اضلال کند خدا پس هرگز نیابی از برایش راهی (۱۴۳) ای آن کسانی که گرویدید فرا مگیرید کافران را دوستان از غیر روندگان آیا می‌خواهید که بگردانید از برای خدا بر شما حجتی آشکار (۱۴۴) بدرستی که منافقان در طبقه زیرترند از آتش و هرگز نمی‌یابی برای ایشان ناصری (۱۴۵) مگر آنان که توبه کردند و باصلاح آمدند و توسل جستند بخدا و خالص گردانیدند دینشان را برای خدا پس آنها باشند با مؤمنان و زود باشد که بدهد خدا مؤمنان را مزدی بزرگ (۱۴۶) چه می‌کند خدا بعذاب شما اگر شکر کردید و گرویدید و باشد خدا شکرپذیر دانا (۱۴۷)

بر شما فرمود نازل در کتاب

بشنوید آیات حق چون در خطاب

حال کونی که شود کافر بدان

بر وی استهزاء کنند آن بددلان

حکم اندر مکه شد بر مؤمنین

که نگردد کس به مشرک هم نشین

زآنکه می کردند استهزاء به دین

هم به آیات و رسول و مؤمنین

در مدینه می کند تکرار باز

حق در این آیت بر ارباب نیاز

پس بننشینید با مستهزئان

تا نیارند آن قبایح بر زبان

در حدیثی خوض غیر آن کنند

در هوای نفس خود جولان کنند

چونکه با ایشان نشینید از خوشی

همچو ایشانید اندر سرکشی

چون سوی نفس از فضای قلب و روح

رو کنید از نفستان نبود فتوح

دل به میل نفس گردد منقلب

در هواهای طبیعت محتجب

زآنکه میل نفس بر شرک و هواست

میل دل بر پاس میثاق و وفاست

مر منافق را و کافر را خدا

جمع سازد در جهنم جمله را

مر دورویانند آنها کانتظار

بر شما دارند نکبت را ز عار

بر شما پس گر رسد فتحی ز حق

خویش دانند از غنایم مستحق

از دغل گفتند آیا در غزا

با شما همره نبودستیم ما

از غنایم پس به ما بدهید سهم

که ممِد بودیم در تدبیر و فهم

ور که بهر کافران بودی نصیب

بر شما غالب شدند از ناشکیب

هم به ایشان از دغل گفتند ما

غالب آیا خود نبودیم از شما

می توانستیم یعنی کارزار

با شما کردن ز قوّت و اقتدار

لیک ما از جنگ بکشیدیم دست

تا نیاید بر شما وارد شکست

مؤمنان را از شما مانع شدیم

در مدد یعنی از ایشان تن زدیم

سستشان کردیم از گفتارها

تا شما غالب شدید اندر غزا

پس به ما باب جدایی سد کنید

در غنیمتها شریک خود کنید

پس نماید حکم سلطان عزیز

بینتان اندر مقام رستخیز

کافران را حق نگرداند یقین

غالب از راه حجج بر مؤمنین

تا کنند الزام ایشان زآن حجج

حجت ایشان راست بر هر ذی عوج

بر موحد مشرکی کی غالب است

زآنکه حق از چشم جانش غایب است

گر ز روی جسم و صورت غالبند

نزد حجت ز اهل ایمان هاربند

خُدعه با حق می کنند اهل نفاق

حق جزای خدعه بدهد در سیاق

چونکه برخیزند از بهر نماز

کاهلان باشند در آن اهتزاز

مینمایند آن عمل بر مردمان

تا که مؤمنشان شناسند از گمان

گر نبیند هیچ کس ز اصحابشان

جمله گردد ترک آن آدابشان

یاد نارند از خدا الاّ قلیل

خلقشان چون در عمل با شد دخیل

یاد حق از بهر خلق اندک بود

اندکی کآن لایق مشرک بود

ذکر حق یا از زبان گویند و فم

وآن بود نسبت به ذکر قلب کم

نفی مطلق یا مراد از قلّت است

نام حق گر میبرند از علت است

تا بماند مال و جانشان در امان

وین منافق راست نیکوتر نشان

زآن مذَبذَب گفت بینَ ذَلِک اند

نه معین ناجی و نه هالک اند

واله و مطرود بین این و آن

نه بوند از مؤمنان نز کافران

هر که را حق واهلد در گمرهی

پس نیابی بهر او راه از بهی

می نگیرید ای گروه مؤمنان

دوست غیر از مؤمنین، فاش و نهان

هر که باشد دوست با اعدای دوست

زو حذر کن کاولین خصم تو اوست

یا که می خواهید گرداند از عتاب

حجتی بر خود خدا را در عذاب

بر عذاب اعنی که در یوم القیام

حجت حق بر شما گردد تمام

ائتلاف کافران یعنی خطاست

موجب اتمام حجت بر جزاست

مر منافق راست جای اندر درک

پست تر جای از جهنم بی ز شک

هم نیابی بهرشان یار از ثقات

از درک تا بدهد ایشان را نجات

دوزخ از بهر منافق جایز است

غیر آن کس که به توبه فایز است

بازگشت اعنی به حق زآن خو کنند

از دورویی روی دل آن سو کنند

هم به دین حق نمایند اعتصام

بر صلاح آید مفاسد تا تمام

دین خود خالص نمایند از دغل

بر رضای حق به اخلاص عمل

پس خود ایشانند اندر یوم دین

قدر رتبت در شمار مؤمنین

زود باشد تا دهد اجری عظیم

مؤمنان را حق پس از امید و بیم

از چه فرماید شما را حق عذاب

کو غنی است از گناه و از ثواب

شکر او گویید گر بر نعمتی

یا که تصدیقش به وحدانیتی

اجرتان را حق نماید بر نعم

اوست دانا بر حقوق از بیش و کم