گنجور

 
صفی علیشاه

لاٰ یُحِبُّ اَللّٰهُ اَلْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ اَلْقَوْلِ إِلاّٰ مَنْ ظُلِمَ وَ کٰانَ اَللّٰهُ سَمِیعاً عَلِیماً (۱۴۸) إِنْ تُبْدُوا خَیْراً أَوْ تُخْفُوهُ أَوْ تَعْفُوا عَنْ سُوءٍ فَإِنَّ اَللّٰهَ کٰانَ عَفُوًّا قَدِیراً (۱۴۹) إِنَّ اَلَّذِینَ یَکْفُرُونَ بِاللّٰهِ وَ رُسُلِهِ وَ یُرِیدُونَ أَنْ یُفَرِّقُوا بَیْنَ اَللّٰهِ وَ رُسُلِهِ وَ یَقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَکْفُرُ بِبَعْضٍ وَ یُرِیدُونَ أَنْ یَتَّخِذُوا بَیْنَ ذٰلِکَ سَبِیلاً (۱۵۰) أُولٰئِکَ هُمُ اَلْکٰافِرُونَ حَقًّا وَ أَعْتَدْنٰا لِلْکٰافِرِینَ عَذٰاباً مُهِیناً (۱۵۱) وَ اَلَّذِینَ‌ آمَنُوا بِاللّٰهِ وَ رُسُلِهِ وَ لَمْ یُفَرِّقُوا بَیْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ أُولٰئِکَ سَوْفَ یُؤْتِیهِمْ أُجُورَهُمْ وَ کٰانَ اَللّٰهُ غَفُوراً رَحِیماً (۱۵۲) یَسْئَلُکَ أَهْلُ اَلْکِتٰابِ أَنْ تُنَزِّلَ عَلَیْهِمْ کِتٰاباً مِنَ اَلسَّمٰاءِ فَقَدْ سَأَلُوا مُوسیٰ أَکْبَرَ مِنْ ذٰلِکَ فَقٰالُوا أَرِنَا اَللّٰهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْهُمُ اَلصّٰاعِقَةُ بِظُلْمِهِمْ ثُمَّ اِتَّخَذُوا اَلْعِجْلَ مِنْ بَعْدِ مٰا جٰاءَتْهُمُ اَلْبَیِّنٰاتُ فَعَفَوْنٰا عَنْ ذٰلِکَ وَ آتَیْنٰا مُوسیٰ سُلْطٰاناً مُبِیناً (۱۵۳)

دوست نمی‌دارد خدا صدا بلند کردن ببدی از گفتار مگر کسی که ظلم کرده شده باشد خدا شنوای دانا (۱۴۸) اگر آشکار کنید خوبی را یا پنهان کنیدش یا درگذرید از بدی پس بدرستی که خدا باشد درگذرنده توانا (۱۴۹) بدرستی که آنان که کافر می‌شوند بخدا و رسولان او و می‌خواهند که جدایی اندازند میان خدا و رسولانش و می‌گویند می‌گرویم ببرخی و کافر می‌شویم ببرخی و می‌خواهند که فرا گیرند میان آن راهی را (۱۵۰) آن گروه ایشانند کافران براستی و مهیا کرده‌ایم از برای کافران عذابی خوارکننده (۱۵۱) و آنان که گرویدند بخدا و رسولانش و جدایی نینداختند میان احدی از ایشان آنها زود باشد که بدهیم ایشان را مزدهاشان و باشد خدا آمرزنده مهربان (۱۵۲) در می‌خواهند از تو اهل کتاب که فرو فرستی بر ایشان کتابی از آسمان پس بتحقیق سؤال کردند از موسی بزرگتر از آن را پس گفتند بنمای بما خدا را معاینه پس گرفت ایشان را صاعقه بسبب ظلمشان پس فرا گرفتند گوساله را از بعد آنچه آمد ایشان را معجزات روشن پس در گذشتیم از آن و دادیم موسی را حجتی پیدا (۱۵۳) و برداشتیم زیرشان طور را بسبب پیمانشان و گفتیم مر ایشان را که در روید از در سجده‌کنان و گفتیم مر ایشان را از حد در مگذرید در شنبه و گرفتیم از ایشان پیمانی درشت (۱۵۴)

حق ندارد دوست بر وجه عیان

جز به ظلمی سوء گفتار از کسان

کرده باشد گر کسی بر کس ستم

شاید او را گر گشاید لب به ذم

تا که خلق از حال او آگه شوند

حامی مظلوم از هر ره شوند

کرد مهمان چند کس را یک دنی

بهرشان ناورد هیچ از خوردنی

آن جماعت بهر ذمّش روز و شب

در محافل باز بگشودند لب

آمد این آیت به عذر آن گروه

وین بود در ظلم، وجهی از وجوه

ور که غیبت بی سبب باشد بد است

جرم بی لذت بسی پست و رد است

غیبت خلق از نشان غفلت است

جز به عیب ظالمان، کآن رخصت است

تا نباشد از خدا غافل کسی

غیبت کس کی کند در مجلسی

همچنین بر یاد کردن عیب خلق

باشد از زشتی خُلق و خُبث دلق

بشنود حق هر چه گویید از کسان

هم بداند گر نگویی د از لسان

نیکویی را گر نمایید آشکار

یا کنید آن را نهان ز اغیار و یار

یا گذارید آن بدی ها را به جا

رو به یاد حق کنید از ماسوی

پس بود بسیار عفو آن شاه جان

هم توانا بر عذاب عاصیان

این به تحریص است مر مظلوم را

تا ببخشد ظالم محروم را

گرچه رخصت بر تظلّم دادشان

لیک آرد عفو را بر یادشان

آن کسانی که به حق کافر شوند

هم نه بر پیغمبرانش بگروند

باز خواهند افکنند از ضعف دین

مر جدایی بین حق با مرسلین

بر خدا از روی دعوی بگروند

وآنگهی بر انبیا ء کافر شوند

یا که می گویند بر بعضی ز جان

مؤمنیم اما نه بر بعضی از آن

قصد زین آیت یهود آمد نه غیر

که به موسی (ع) قائلند و بر عزیر

پس به عیسی (ع) و محمّد (ص) کافرند

در مقامی دمّ و در جایی سرند

بهر خود خواهند گیرند از غلط

بین کفر و دین طریقی در وسط

کافرند این فرقه بر تحقیق و راست

راست یعنی کفر ایشان را سزاست

همچنین آماده بر کفار دین

باشد از ما خود عذابی بس مهین

وآن کسان که بر خدا و بر رسول

از حقیقت کردهاند ایمان قبول

بین ایشان هم نکردند اختلاف

هم جدا ز ایشان یکی را از گزاف

آن گروهند اهل ایمان و ولاء

زودشان بدهیم بر نیکی جزاء

هست آمرزنده حق بر سیّ ئات

مهربان در حل جمله مشکلات

از تو می پرسند خود اهل کتاب

تا کنی نازل بر ایشان در خطاب

یک کتابی ز آسمان در یک زمان

همچنان کآمد به موسی بالعیان

پس ز موسی قوم کردند این سؤال

بلکه زین اکبر به هنگام مقال

این چنین گفتند با او ز اعتذار

که به ما بنما خدا را آشکار

پس فرا بگرفت از آن ناطقه

آن جماعت را ز گردون صاعقه

بهر ظلمی که به طعنت در سؤال

بودشان از موسی فرخنده فال

هم پی تقلید آباء این یهود

از تو خواهند این کتاب آری فرود

همچنان کآباء ایشان در قدیم

خواهش رؤیت نمود ند از کلیم

عِجل بگرفتند پس بهر نجات

بعد از آن کآمد بر ایشان بیّنات

عفو پس کردیم ز ایشان این گناه

بازشان بر توبه بنمودیم راه

حجتی دادیم بر موسی عیان

گفت تا بکُشند خود را عاصیان

در میان یکدگر بنهند تیغ

می نباشد هیچشان از جان دریغ

بود آن حجت تسلط در کلام

تا ز امرش سر نتابد خاص و عام

طور را برداشتیم از فوقشان

عهد ما شد تا به گردن طوقشان

امر موسی چون بر ایشان شاق بود

خواست کآید کوهشان بر سر فرود

در فلسطین بود کوهی بس عظیم

طور اسماعی ل نامش از قدیم

فوق ایشان جبرئیل ارجمند

کرد آن را قدر یک قامت بلند

پس به سجده اوفتادند آن گروه

نیم رخ بر سجده نیمی سوی کوه

آمدند از روی عجز و احتیاج

در قبول امر موسی لاعلاج

طور را دانند اهل دل دماغ

کوست جای عقل گر داری سراغ

کرد موسی یعنی از عقل احتجاج

قوم گشتند از قبولش لاعلاج

یعنی آنها را به عقل الزام کرد

وین تسلط حق بر او اکرام کرد

وز دری گفتیمشان داخل شوید

در اریحا ساجد و تائب روید

اندر آیید اعنی از باب فنا

بود موسوم آن به باب ایلیا

باید از باب ولایت در رجوع

رو به بیت المقدس آورد از خضوع

حطّه گفتن مر شما را واجب است

در دخول آنکه قول تائب است

داخل از باب دگر گشتند پس

جای حطّه، حنطه گفتن از هوس

شرح این در سورة ثانی گذشت

نک به آیت کرد باید بازگشت

بعد از آن از منطق داوودشان

باز گفتیم از ره معهودشان

مگذرید از حد خود در یوم سبت

نامتان ثبت است چون از قوم سبت

چونکه اندر عهد داوود آن یهود

مر تجاوز کرده بودند از حدود

کسب میکردند روز شنبه قوم

صید ماهی هم در آن فیروز یوم

صید ماهی بود در معنی حیل

منعشان داوود کرد از آن عمل

مسخ پس گشتند زآن کردار بد

تا تعدّی ناورد مردی ز حد

باز بگرفتیم ز ایشان در شهود

همچنین میثاق بر حفظ حدود