گنجور

 
صفی علیشاه

وَ مِنْ آیٰاتِهِ خَلْقُ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ وَ اِخْتِلاٰفُ أَلْسِنَتِکُمْ وَ أَلْوٰانِکُمْ إِنَّ فِی ذٰلِکَ لَآیٰاتٍ لِلْعٰالِمِینَ (۲۲) وَ مِنْ آیٰاتِهِ مَنٰامُکُمْ بِاللَّیْلِ وَ اَلنَّهٰارِ وَ اِبْتِغٰاؤُکُمْ مِنْ فَضْلِهِ إِنَّ فِی ذٰلِکَ لَآیٰاتٍ لِقَوْمٍ یَسْمَعُونَ (۲۳) وَ مِنْ آیٰاتِهِ یُرِیکُمُ اَلْبَرْقَ خَوْفاً وَ طَمَعاً وَ یُنَزِّلُ مِنَ اَلسَّمٰاءِ مٰاءً فَیُحْیِی بِهِ اَلْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهٰا إِنَّ فِی ذٰلِکَ لَآیٰاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ (۲۴) وَ مِنْ آیٰاتِهِ أَنْ تَقُومَ اَلسَّمٰاءُ وَ اَلْأَرْضُ بِأَمْرِهِ ثُمَّ إِذٰا دَعٰاکُمْ دَعْوَةً مِنَ اَلْأَرْضِ إِذٰا أَنْتُمْ تَخْرُجُونَ (۲۵)

و از آیتهایش آفریدن آسمانهاست و زمین و اختلاف زبانهای شما و رنگهای شما بدرستی که در آن هر آینه آیتهاست برای دانایان (۲۲) و از آیتهایش خواب شماست بشب و روز و جستن شماست از فضلش بدرستی که در آن هر آینه آیتهاست برای گروهی که می‌شنوند (۲۳) و از آیتهایش آنکه می‌نماید شما را برق از راه بیم و امید و فرو می‌فرستد از آسمان آب را پس زنده می‌گرداند بآن زمین را بعد از موت آن بدرستی که در آن هر آینه آیتهاست برای گروهی که می‌یابند بعقل (۲۴) و از آیتهایش آنکه بر پای می‌باشد آسمان و زمین بامرش پس چون خواند شما را خواندنی از زمین آن‌گاه شما بیرون می‌آئید (۲۵)

« در بیان اختلاف صوت و صورت »

هم بود ز آیات او اندر یقین

در عیان خلق سماوات و زمین

واخْتِلَاف ألْسِنَت والْوانِتان

هم نشانی هاست بر خلق جهان

بود یکسان گر که صوت و شکل ناس

موجب آمد بر تجاهل و التباس

مصلحت را وین بسی بد بر خلاف

پس به وفق حکمت است این اختلاف

نیست دو صوت و دو صورت مثل هم

وین کمال صنع باشد زآن قلم

نیک گردی گر در این معنی دقیق

قدرت صانع بیابی ای رفیق

این نه کار طبع باشد یا مزاج

گر در ادراکت نباشد اعوجاج

بل طبیعت فعل او بر ضد این

باشد اندر نزد عقل خورده بین

از عناصر و از مزاج مؤتلف

کی پدید آید شئون مختلف

اختلاف ار هم پدید آید یکی

در مقامی نیست غیر از اندکی

نی بدینسان اختلاف بی ز حد

که در آن افتد به حیرانی خرد

این نیاید در وقوع ار ناظری

جز ز خلاقی حکیم قادری

هم دگر ز آیات او خواب شماست

در شب و روز و در این راحت قواست

هم شما را در مقام جستجو

جستن روزی ز بخشش های او

در شب اعنی استراحت شد قوا

روزتان تحصیل رزق است از خدا

واندر این باشد دلالت ها عیان

بهر قومی کاشنوند از گوش جان

وز علامتهای صنعش هر کجا

برق باشد که نماید بر شما

بر مسافر ز اوست خوف صاعقه

طمع باران بر مقیم از بارقه

می فرستد آب را از آسمان

ارض مرده زنده پس سازد بدان

اندر این باشد نشانها بی قصور

بهر ارباب تعقل در ظهور

وز نشان های توانایی او

بر فعال ممکنه در جستجو

این بود کاستاده است ارض و سما

ز امر او بی اُستن و آلت بپا

وین ز قدرت های او یک قدرت است

حافظ هر ممکنی در نسبت است

پس بخواند چون شما را خواندنی

از زمین آیید بیرون هر تنی

أخْرُجواْ یا أیها الْموتَی تمام

از قبور آیید بیرون لاکلام