گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
صفی علیشاه

إِنَّ اَلَّذِینَ تَوَلَّوْا مِنْکُمْ یَوْمَ اِلْتَقَی اَلْجَمْعٰانِ إِنَّمَا اِسْتَزَلَّهُمُ اَلشَّیْطٰانُ بِبَعْضِ مٰا کَسَبُوا وَ لَقَدْ عَفَا اَللّٰهُ عَنْهُمْ إِنَّ اَللّٰهَ غَفُورٌ حَلِیمٌ (۱۵۵) یٰا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا لاٰ تَکُونُوا کَالَّذِینَ کَفَرُوا وَ قٰالُوا لِإِخْوٰانِهِمْ إِذٰا ضَرَبُوا فِی اَلْأَرْضِ أَوْ کٰانُوا غُزًّی لَوْ کٰانُوا عِنْدَنٰا مٰا مٰاتُوا وَ مٰا قُتِلُوا لِیَجْعَلَ اَللّٰهُ ذٰلِکَ حَسْرَةً فِی قُلُوبِهِمْ وَ اَللّٰهُ یُحْیِی وَ یُمِیتُ وَ اَللّٰهُ بِمٰا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ (۱۵۶) وَ لَئِنْ قُتِلْتُمْ فِی سَبِیلِ اَللّٰهِ أَوْ مُتُّمْ لَمَغْفِرَةٌ مِنَ اَللّٰهِ وَ رَحْمَةٌ خَیْرٌ مِمّٰا یَجْمَعُونَ (۱۵۷) وَ لَئِنْ مُتُّمْ أَوْ قُتِلْتُمْ لَإِلَی اَللّٰهِ تُحْشَرُونَ (۱۵۸) فَبِمٰا رَحْمَةٍ مِنَ اَللّٰهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلِیظَ اَلْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اِسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ شٰاوِرْهُمْ فِی اَلْأَمْرِ فَإِذٰا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَی اَللّٰهِ إِنَّ اَللّٰهَ یُحِبُّ اَلْمُتَوَکِّلِینَ (۱۵۹) إِنْ یَنْصُرْکُمُ اَللّٰهُ فَلاٰ غٰالِبَ لَکُمْ وَ إِنْ یَخْذُلْکُمْ فَمَنْ ذَا اَلَّذِی یَنْصُرُکُمْ مِنْ بَعْدِهِ وَ عَلَی اَللّٰهِ فَلْیَتَوَکَّلِ اَلْمُؤْمِنُونَ (۱۶۰)

بدرستی که آنان که پشت گردانیدند از شما روزی که روی بروی شدند دو جماعت جز این نیست لغزانیدشان دیو رجیم بسبب برخی از آنچه کسب کردند و بدرستی که عفو کرد خدا از ایشان بدرستی که خدا آمرزندۀ بردبار است (۱۵۵) ای آن کسانی که ایمان آوردید می‌باشید شما مانند آنان که کافر شدند و گفتند مر برادرانشان چون سفر می‌کردند در زمین یا بودند غازیان اگر می‌بودند نزد ما نمی‌مردند و کشته نمی‌شدند تا بگرداند خدا آن را حسرت در دلهاشان و خدا زنده می‌کند و می‌میراند و خدا بآنچه می‌کنید بیناست (۱۵۶) و اگر کشته شدید در راه خدا یا مردید هر آینه آمرزشی است از خدا و رحمتی بهتر است از آنچه جمع می‌کنند (۱۵۷) و اگر مردید یا کشته شدید هر آینه بسوی خدا محشور می‌شوید (۱۵۸) پس برحمتی از خدا نرمی کرد مر ایشان را و اگر بودی بد خوی سخت دل هر آینه پراکنده می‌شدند از حوالی تو پس درگذر از ایشان و آمرزش خواه مر ایشان را و مشورت کن با آنها در کار پس چون عزم کردی پس توکل کن بر خدا بدرستی که خدا دوست دارد توکل‌کنندگان را (۱۵۹) اگر یاری کند شما را خدا پس نیست غلبه‌کننده مر شما را و اگر وا می‌گذارد شما را پس کیست که یاری می‌کند شما را از بعد او و بر خدا پس باید توکل کنند گروندگان (۱۶۰)

آن کسان که بازگشتند از شما

دو جماعت چون نمودند التقا

غیر از این نبود که شیطان خواندشان

وز طریق مردمی لغزاندشان

زآنچه کردند اکتساب از ظلم و سهو

لیک حق فرمود از ایشان جمله عفو

بر عباد خویش چون پروردگار

جمله آمرزنده است و بردبار

می نباشید اهل ایمان زآن کسان

که به حق کافر شدند از خُبث جان

میبگفتی بهر اخوانشان چنین

چونکه می رفتند آنها در زمین

یعنی از بهر تجارت بر سفر

یا به جنگ دشمنان بهر ظفر

گر که می بودند نزد ما مکین

کُشتن و مردن نبدشان بالیقین

تا ندامت گردد اینشان در قلوب

جاهدان را باز دارند از حروب

این سخن گویند یعنی از فساد

سست تا گردند مردان از جهاد

حق نماید زنده هم میراند او

هر عمل را بیند و هم داند او

کُشته گردید ار شما اندر رهش

یا بمیرید آن زما ن که شد گَهَش

هست آن آمرزشی از حق فزون

رحمتی نیکوتر از مَایَجمَعُون

یعنی از اموال و ازواج و بنین

وآنچه گیرد دامنت در راه دین

که به قهر از جمله باید کند دل

وقت جان کندن تهی دست و خجل

آن زمان دستت نگیرد هیچ از آن

می روی بیرون به حسرت از جهان

آن زمانت جز عمل نبود رفیق

یار توفیق است و طاعت در طریق

نیست گر اینت فقیر و مفلسی

روز تنهایی نداری مونسی

آنچه کردی جمع، بگذاری به جا

بهر غیری می روی خوار از سرا

ور که گردی کشته اندر کارزار

یا بمیری با رضای کردگار

وقت رحلت آید از حق هر دمت

فوج رحمت بیش از آن عالمت

و اهل رضوان از پی اجلال تو

می کنند آن جمله استقبال تو

تا شوی وارد به درگاه کرم

تا چه بینی از لقایش دم به دم

جان عاریت یکی دادی به دوست

چون بر او وارد شوی جان تو اوست

پس به ایشان ای رسول رحمتم

کن تو نرمی و سخا در دعوتم

رحمت من سابق آمد بر غضب

هم به رحمت خلق را کن حق طلب

رفق کن یعنی نه سختی در سخن

چونکه دانی با خلایق رفق من

تا به رحمت خلق زیبنده شوند

چون کنی سختی پراکنده شوند

زآنکه در مردم طبیعت غالب است

کن تو هم طبعی که آنشان جاذب است

گر تو گیری سخت هم گردند سخت

گر نشد کس سخت ز اقبال است و بخت

بر تو ور کس سخت یا سرکش شود

مستحق دوزخ و آتش شود

پس تو نرمی کن که سلطان کلی

تا نگیرد خار، دامان گلی

طبع سرکش یعنی اندر انقلاب

می نگردد خیر خلقان را حجاب

عفو کن خواهند چو از تو معذرت

بهر ایشان خواه از حق مغفرت

شُور با ایشان کن اندر کارها

باش همدل در روش با یارها

عاقلان دانند و می پرسند باز

هر نپرسد نیست دانا بر جواز

هر که داند بیش پرسد بیشتر

این دلیل عقل باشد در بشر

رفته رفته تا امام و تا رسول

که بُد او سرخیل و سلطان عقول

بود از حق صاحب تنزیل و وحی

صادر از وی، حکم امر و حکم نهی

داشت با اصحاب دائم مشورت

تا نماید راه عقل و آخرت

آنکه با او همدل و هم ریشه بود

علم و عقلش برتر از اندیشه بود

در مقام مشورت گفتی چنان

کآمد آن دم وحی حق بر وفق آن

گفت زآن اجماع امّت حجت است

زآنکه عقل کل مُعین امّت است

لیک باشد شرط در وی اتفاق

اختلاف ار یافت دور است از سیاق

چون معارض یافت ظاهر یا خفی

حُسن عقلی گردد از وی منتفی

عزم چون کردی توکل کن به حق

بی توکل نیست عزمی بر نَسَق

گر به عزمت هست عیبی در امور

آن توکل زو برد عیب و قصور

تکیه بر حق یا ولیّ می کن به عزم

نیست ور نه عزم و اجماعت ز حزم

عزمها وقتی شود عزم درست

که اتکالت هست بر عقل نخست

پس به حق کن تکیه کآن سلطان فرد

دوست دارد آنکه بر وی تکیه کرد

چون نمودی تکیه زو یابی مدد

فاش و پنهان در امور و عزم خود

گر شما را میکند یاری خدا

کس نگردد هیچ غالب بر شما

ور شما را او کند مخذول و خوار

کیست زآن پس که تواند بود یار

پس توکل مؤمنان را بر خداست

اوست یارِ آنکه یار اولیاست

از نبی باشد خیانت ناپسند

زآنکه هر چیزی است پیش او نژند

هر مر او را نیست بر چیزی نیاز

بر خیانت تا شود دستش دراز