گنجور

 
صفی علیشاه

وَ لَقَدْ صَدَقَکُمُ اَللّٰهُ وَعْدَهُ إِذْ تَحُسُّونَهُمْ بِإِذْنِهِ حَتّٰی إِذٰا فَشِلْتُمْ وَ تَنٰازَعْتُمْ فِی اَلْأَمْرِ وَ عَصَیْتُمْ مِنْ بَعْدِ مٰا أَرٰاکُمْ مٰا تُحِبُّونَ مِنْکُمْ مَنْ یُرِیدُ اَلدُّنْیٰا وَ مِنْکُمْ مَنْ یُرِیدُ اَلْآخِرَةَ ثُمَّ صَرَفَکُمْ عَنْهُمْ لِیَبْتَلِیَکُمْ وَ لَقَدْ عَفٰا عَنْکُمْ وَ اَللّٰهُ ذُو فَضْلٍ عَلَی اَلْمُؤْمِنِینَ (۱۵۲) إِذْ تُصْعِدُونَ وَ لاٰ تَلْوُونَ عَلیٰ أَحَدٍ وَ اَلرَّسُولُ یَدْعُوکُمْ فِی أُخْرٰاکُمْ فَأَثٰابَکُمْ غَمًّا بِغَمٍّ لِکَیْلاٰ تَحْزَنُوا عَلیٰ مٰا فٰاتَکُمْ وَ لاٰ مٰا أَصٰابَکُمْ وَ اَللّٰهُ خَبِیرٌ بِمٰا تَعْمَلُونَ (۱۵۳) ثُمَّ أَنْزَلَ عَلَیْکُمْ مِنْ بَعْدِ اَلْغَمِّ أَمَنَةً نُعٰاساً یَغْشیٰ طٰائِفَةً مِنْکُمْ وَ طٰائِفَةٌ قَدْ أَهَمَّتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ یَظُنُّونَ بِاللّٰهِ غَیْرَ اَلْحَقِّ ظَنَّ اَلْجٰاهِلِیَّةِ یَقُولُونَ هَلْ لَنٰا مِنَ اَلْأَمْرِ مِنْ شَیْ‌ءٍ قُلْ إِنَّ اَلْأَمْرَ کُلَّهُ لِلّٰهِ یُخْفُونَ فِی أَنْفُسِهِمْ مٰا لاٰ یُبْدُونَ لَکَ یَقُولُونَ لَوْ کٰانَ لَنٰا مِنَ اَلْأَمْرِ شَیْ‌ءٌ مٰا قُتِلْنٰا هٰاهُنٰا قُلْ لَوْ کُنْتُمْ فِی بُیُوتِکُمْ لَبَرَزَ اَلَّذِینَ کُتِبَ عَلَیْهِمُ اَلْقَتْلُ إِلیٰ مَضٰاجِعِهِمْ وَ لِیَبْتَلِیَ اَللّٰهُ مٰا فِی صُدُورِکُمْ وَ لِیُمَحِّصَ مٰا فِی قُلُوبِکُمْ وَ اَللّٰهُ عَلِیمٌ بِذٰاتِ اَلصُّدُورِ (۱۵۴)

و بدرستی که راست کرد با شما خدا وعده خود را چون چابک می‌کند آنها را باذنش تا چون بد دلی کردید و منازعه کردید در امر و نافرمانی کردید پس از آنکه نمود به شما آنچه دوست داشتید از شما کیست که می‌خواهد دنیا را و از شما کیست که می‌خواهد آخرت را پس گردانید شما را از ایشان تا بیازماید شما را و به درستی که عفو کرد از شما و خداست صاحب فضل بر گروندگان (۱۵۲) هنگامی که دور می‌رفتند و نمی‌ایستادید بر احدی و رسول می‌خواند شما را در عقبتان پس جزا داد شما را غمی بغمی تا اندوهگین نشوید بر آنچه فوت شد از شما و نه آنچه رسید شما را و خدا آن‌گاه است بآنچه می‌کنید (۱۵۳) پس فرو فرستاد بر شما پس از غم ایمنی پینکی که فرو می‌گرفت طایفۀ را از شما و طایفۀ که بحقیقت بغم انداخته بود ایشان را خودشان گمان می‌بردند بخدا غیر حق را گمان جاهلیت می‌گفتند آیا مر ما را از امر چیزی بگو بدرستی که امر همۀ آن مر خدا راست پنهان می‌دارند در نفسهاشان آنچه را آشکار نمی‌کنند از برای تو می‌گویند اگر بودی مر ما را از امر چیزی کشته نمی‌شدیم در اینجا بگو اگر بودید در خانه‌هاتان هر آینه می‌آمدند آنان که نوشته شده بود بر ایشان قتل تا کشتن‌گاهشان و تا بیازماید خدا آنچه را در سینه‌های شماست و تا خالص گرداند آنچه در دلهای شماست و خدا داناست بذات سینه‌ها (۱۵۴)

بر شما حق وعدة خود کرد راست

چون کنید امدادشان که اذن خداست

پس شما بَد دل شدید اعنی جبون

منهزم گشتید از اعدای دون

بینتان افتاد در امر اختلاف

سوی عصیان رو نمودید از مصاف

بعد از آنکه بر شما بنموده بود

روی اقبال و ظفر اندر شهود

بود نصرت بر عدو محبوبتان

بر شما داد آنچه بُد مطلوبتان

از شما بعضی به دنیا مایلند

بعضی دیگر آخرت جو از دلند

پس شما را کرد ز ایشان منصرف

باز بودید اندر آن هم مختلف

فرقه ای گشتید بعد از انهزام

منصرف تا با ز گیرید انتقام

هم به پیغمبر نمایید اقتدای

نیستند این فرقه عاصی بر خدای

و انصراف بعض دیگر بُد خلاف

لیک حق کرد از شما آن هم معاف

زآنکه ذو فضل است حق بر مؤمنین

بدهد افزون نعمت دنیا و دین

چونکه می رفتید بالا در فرار

ملتفت نی بر کسی ز اغیار و یار

نی شما را بود در آنی درنگ

نی شناسا مرد را از خار و سنگ

مصطفی(ص) می خواندتان در جستجو

یَا عِبَادَ الله الَّی ارجِعُواْ

از قفا میزد صدا او هر دمی

لیک بُد پاداشتان غم بر غمی

بُد غمِ اول شما را انهزام

غم دیگر انفعال از خاص و عام

غم دیگر استماع آن خبر

که به میدان کُشته شد خیرالبشر

غم دیگر آن ندامت از فرار

غم دیگر ترک امر کردگار

تا نباشید این چنین اندوهناک

زآنچه شد فوت از شما هم نیست باک

حق بر آنچه میکنید از خیر و شرّ

پیش از ایجاد شما دارد خبر

بر شما پس کرد نازل بعد غم

خواب امنیّت چو نوشی بعد سم

آن چنان خوابی که قومی از شما

بر غش افتادند و رفتند از خطا

بر غلط افکندشان نفس جبون

باعث اندوهشان بود آن ظنون

بر خدا بُردند بر ناحق گمان

آن گمان کز جاهلیّت بُد نشان

که دهد بر احمد آیا حق ظفر

این نیاید هیچ ما را در نظر

وعدة حقشان به وهم آمد دروغ

که به امر آیا رسد ما را فروغ

گو بر ایشان امر یکجا با خداست

هر چه خواهد می کند یعنی به راست

هستشان در نفسها این سوء ظن

مختفی نی آشکار و بر علن

مستتر دارند یعنی در سیاق

از تو آن اندیشه و شک و نفاق

گر که ما را بود در نصرت دلیل

کی رجال ما چنین گشتی قتیل

گو شما بودید گر در خانه ها

وآنکه بر وی قتل بُد حتم از قضا

کُشته میشد همچنان در مضجعش

چاره نه از موت است اندر موقعش

کارزار از بهر ایشان فخر بود

حق شما را زآن در ایمان آزمود

ظاهر آید تا هنرها از عیوب

آنچه باشد در صدور و در قلوب

حق بود آگاه بر سرّ صدور

لیک شیرین ز امتحان یابی ز شور