گنجور

 
صفی علیشاه

وَ مٰا کٰانَ لِنَبِیٍّ أَنْ یَغُلَّ وَ مَنْ یَغْلُلْ یَأْتِ بِمٰا غَلَّ یَوْمَ اَلْقِیٰامَةِ ثُمَّ تُوَفّٰی کُلُّ نَفْسٍ مٰا کَسَبَتْ وَ هُمْ لاٰ یُظْلَمُونَ (۱۶۱) أَ فَمَنِ اِتَّبَعَ رِضْوٰانَ اَللّٰهِ کَمَنْ بٰاءَ بِسَخَطٍ مِنَ اَللّٰهِ وَ مَأْوٰاهُ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ اَلْمَصِیرُ (۱۶۲) هُمْ دَرَجٰاتٌ عِنْدَ اَللّٰهِ وَ اَللّٰهُ بَصِیرٌ بِمٰا یَعْمَلُونَ (۱۶۳) لَقَدْ مَنَّ اَللّٰهُ عَلَی اَلْمُؤْمِنِینَ إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیٰاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ اَلْکِتٰابَ وَ اَلْحِکْمَةَ وَ إِنْ کٰانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلاٰلٍ مُبِینٍ (۱۶۴) أَ وَ لَمّٰا أَصٰابَتْکُمْ مُصِیبَةٌ قَدْ أَصَبْتُمْ مِثْلَیْهٰا قُلْتُمْ أَنّٰی هٰذٰا قُلْ هُوَ مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِکُمْ إِنَّ اَللّٰهَ عَلیٰ کُلِّ شَیْ‌ءٍ قَدِیرٌ (۱۶۵) وَ مٰا أَصٰابَکُمْ یَوْمَ اِلْتَقَی اَلْجَمْعٰانِ فَبِإِذْنِ اَللّٰهِ وَ لِیَعْلَمَ اَلْمُؤْمِنِینَ (۱۶۶)

و نیست مر پیغمبر را که خیانت کند و کسی که خیانت کند بیاید بآنچه خیانت کرده روز رستخیز پس تمام داده شود هر تنی را جزای آنچه کسب کرده و ایشان ستم کرده نشوند (۱۶۱) آیا پس کسی که پیروی کرد رضای خدا را چون کیست که بازگشت کرد بخشمی از خدا و جایگاه او دوزخ است و بد است آنجا بازگشت (۱۶۲) ایشان را مرتبه‌هاست نزد خدا و خدا بیناست بآنچه می‌کنند (۱۶۳) بحقیقت منت گذاشت خدا برا گروندگان چون برانگیخت در ایشان رسولی از خودشان که بخواند بر ایشان آیتهای او را و پاک کندشان و بیاموزدشان کتاب و حکمت را و اگر چه بودند از پیش هر آینه در گمراهی روشن (۱۶۴) آیا و چون رسید شما را مصیبتی که بحقیقت رسانیدید دو چندان را گفتند از کجا بود این بگو آن باشد از نزد خودتان به درستی که خدا بر همه چیزی تواناست (۱۶۵) و آنچه رسید شما را روزی که روبرو شدند دو جماعت پس باذن خداست و تا بداند گروندگان را (۱۶۶)

وآنکه آید بر وی از ناراستی

راستی ناید بر او جز کاستی

میرسد بر وی به مثل آن عمل

روز رستاخیز از غل و دغل

میرسد بر هر کس آنچه کرده کسب

بر کسی ناید ستم بر قسم و حسب

آنکه آیا خواست خوشنودیِ حق

هست چون دارای خشم از ماسبق

یعنی از حق تافته بر خشم رو

دوزخ است و جای بد مأوای او

رتبه ها دارند آنها بر نشان

نزد حق هر رتبه ای باشد عیان

اوست بینا بر همه اعمالشان

وآنچه باشد در امور آمالشان

از خدا منّت بود بر مؤمنان

مؤمنان را هم بود زین امتنان

که ز خودهاشان در ایشان مرسلی

می برانگیزاند فرد و افضلی

بهر ایشان خواند آیات خدا

پاکشان سازد ز ارجاس هوی

هم کتاب و حکمت آموزاند او

خود بر ایشان ز امر حق بیگفتگو

گر که می بودند چون ما قبلشان

جز به گمراهی نبودند از نشان

بر شما آیا رسد چون یک محن

که دو چندان مثلش آمد در علن

از کجا گفتید این آمد به ما

گو که بود آن وارد از نفس شما

ترک امر حق و فرمان رسول

شد بر این خواری سبب بعد از قبول

حق به هر چیزی است قادر در امور

نیست هیچ از بهر او عجز و قصور

در اُحد هم داشت یعنی قدرت او

که شما را غالب آرد بر عدو

لیک هم می بود موقوف آن مهم

که نگردید از نهیبی منهزم

دیده را بر هم نهی گوئی چرا

من ندیدم این است از جهل و عمی

چون شما با مشرکین اندر اُحد

رو به رو گشتید و شد چیزی که شد

آن اصابت پس به اذن حق رسید

بر شما دانند آن را اهل دید

چشم چون بر هم نهی امر خداست

که نبینی آنچه میدیدی تو راست

دیده بگشا تا که آید اذن حق

پس ببینی نقشها را بر ورق

کس ز خصم ار در غزا، هارب شود

نیست فرمان که بر او غالب شود

نادر است ار کس شود غالب به حرب

با وجود ترس و بیم از قتل و ضرب

هارب ارچه مؤمن است و حق طلب

گر شود غالب نباشد بی سبب

گرچه بس نادر بود لیک اندر آن

باعثی باشد هویدا یا نهان

بود حیدر(ع) بی مهابا در نبرد

زآن نشد مغلوب از مردان مرد

گر که میدان پر ز ببر و شیر بود

بهر او چون عرصۀ نخجیر بود

می شدی تنها و خندان سوی رزم

همچو شه با شاهدی در عیش و بزم

لاجرم فرمان حق بود آنکه او

غالب آید روز میدان بر عدو