گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
صفی علیشاه

وَ إِذْ غَدَوْتَ مِنْ أَهْلِکَ تُبَوِّئُ اَلْمُؤْمِنِینَ مَقٰاعِدَ لِلْقِتٰالِ وَ اَللّٰهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ (۱۲۱) إِذْ هَمَّتْ طٰائِفَتٰانِ مِنْکُمْ أَنْ تَفْشَلاٰ وَ اَللّٰهُ وَلِیُّهُمٰا وَ عَلَی اَللّٰهِ فَلْیَتَوَکَّلِ اَلْمُؤْمِنُونَ (۱۲۲)

و هنگامی که بیرون رفتی بامداد از اهلت مهیا می‌کردی گروندگان را در نشیمنها برای کارزار و خدا شنوای داناست (۱۲۱) چون قصد کردند دو گروه از شما که بد دلی کنند و خدا بود یاورشان و بر خدا پس باید توکل کنند گروندگان (۱۲۲)

« در بیان مهاجرت حضرت رسول (ص) از مکه »

یاد آر ای احمد (ص) پاکیزه کیش

چونکه رفتی بامداد از اهل خویش

یعنی از مکه ز رنج دشمنان

تا مهیّا می شدی با مؤمنان

تا کجا باشد شما را کارزار

با مخالف در مقام اضطرار

مر سخنها بودتان اندر میان

در جلوس مشورت با همرهان

می شنید آن جمله را دانای راز

آنچه گفتند از حقیقت وز مجاز

بودشان حرف از وقوف و از رجوع

بیخبر زآنچه از خدا یابد وقوع

قصد کردند آن دو قوم از بَددلی

تا کنند اندر عزیمت کاهلی

یعنی از انصار دو فرقه بُدند

کز قتال مشرکین کاره شدند

خطره ای بود آن نه ز انکار و فساد

بودشان بل حفظ پیغمبر مراد

تا مباد او را رسد وهنی به کار

سعیشان کم بود بهر کارزار

بر مدینه میلشان بود اینکه او

بازگردد بی قتال و گفتگو

چشم زخمی تا مباد از کارزار

وارد آید بر رسول کامکار

خطره زین ره بودشان یا بَددلی

زآن خدا می بودشان یار و ولیّ

این دلیل مدحشان باشد نه ذم

که بود حقشان ولیّ اندر همم

بر خدا بایست پس کرد اتکال

شد توکل مرغ ایمان را دو بال

حق بود از بهر مؤمن تکیه گاه

کن توکل پس قدم بر نه به راه