گنجور

 
صفی علیشاه

وَ تَفَقَّدَ اَلطَّیْرَ فَقٰالَ مٰا لِیَ لاٰ أَرَی اَلْهُدْهُدَ أَمْ کٰانَ مِنَ اَلْغٰائِبِینَ (۲۰) لَأُعَذِّبَنَّهُ عَذٰاباً شَدِیداً أَوْ لَأَذْبَحَنَّهُ أَوْ لَیَأْتِیَنِّی بِسُلْطٰانٍ مُبِینٍ (۲۱) فَمَکَثَ غَیْرَ بَعِیدٍ فَقٰالَ أَحَطْتُ بِمٰا لَمْ تُحِطْ بِهِ وَ جِئْتُکَ مِنْ سَبَإٍ بِنَبَإٍ یَقِینٍ (۲۲)

و جویا شد پرنده را پس گفت چیست مرا که نمی‌بینم هدهد را یا باشد از غایبان (۲۰) هر آینه عذاب کنمش البته عذابی سخت یا هر آینه بکشم او را البته یا هر آینه بیاورد مرا البته حجتی روشن (۲۱) پس درنگ نمود نه دور پس گفت احاطه کردم بآنچه نکرده بآن و آوردم ترا از سبا خبری بتحقیق (۲۲)

« در بیان غایب دیدن سلیمان علیه السلام هدهد را »

روزی از مرغان تفحص کرد بیش

دید هدهد نیست اندر جای خویش

پس سلیمان گفت چبود مر مرا

که نبینم هیچ هدهد را به جا

هست یا از غائبان او را عذاب

کرد خواهم من عذابی بی حساب

سازم از جفتش جدا اندر قفس

حبس با ضدش نمایم باز پس

بکشمش یا بهر عبرت در زمن

یا که آرد حجتی روشن به من

پس درنگ او کرد اندک ، نی بعید

چونکه آمد وآن چنان تهدید دید

با سلیمان گفت أحَطتُ لَم تُحِطْ

دیدم آنچه تو ندیدی منضبط

آمدم سویت ز شهری کآن سباست

با نَبَأ یعنی که اخباری به راست