گنجور

 
صفی علیشاه

إِنِّی وَجَدْتُ اِمْرَأَةً تَمْلِکُهُمْ وَ أُوتِیَتْ مِنْ کُلِّ شَیْ‌ءٍ وَ لَهٰا عَرْشٌ عَظِیمٌ (۲۳) وَجَدْتُهٰا وَ قَوْمَهٰا یَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ مِنْ دُونِ اَللّٰهِ وَ زَیَّنَ لَهُمُ اَلشَّیْطٰانُ أَعْمٰالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ اَلسَّبِیلِ فَهُمْ لاٰ یَهْتَدُونَ (۲۴) أَلاّٰ یَسْجُدُوا لِلّٰهِ اَلَّذِی یُخْرِجُ اَلْخَبْ‌ءَ فِی اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ وَ یَعْلَمُ مٰا تُخْفُونَ وَ مٰا تُعْلِنُونَ (۲۵) اَللّٰهُ لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ هُوَ رَبُّ اَلْعَرْشِ اَلْعَظِیمِ (۲۶) قٰالَ سَنَنْظُرُ أَ صَدَقْتَ أَمْ کُنْتَ مِنَ اَلْکٰاذِبِینَ (۲۷) اِذْهَبْ بِکِتٰابِی هٰذٰا فَأَلْقِهْ إِلَیْهِمْ ثُمَّ تَوَلَّ عَنْهُمْ فَانْظُرْ مٰا ذٰا یَرْجِعُونَ (۲۸)

بدرستی که من یافتم زنی را که پادشاهی می‌کند ایشان را و داده شده از همه چیز و مر او راست تختی بزرگ (۲۳) یافتم او را و قومش را که سجده می‌کنند مر آفتاب را از جز خدا و بیاراست برای ایشان شیطان کارهاشان را پس بازداشتشان از راه پس ایشان راه نمی‌یابند (۲۴) چرا سجده نمی‌کنند مر خدا را که بیرون می‌آورد پنهان را در آسمانها و زمین و می‌داند آنچه را پوشیده می‌دارید و آنچه آشکار می‌کنید (۲۵) خدا نیست الهی مگر او که پروردگار عرش بزرگ است (۲۶) گفت بزودی نظر خواهم کرد که آیا راست گفته یا هستی از دروغگویان (۲۷) ببر نامه مرا این پس بیندازش بر ایشان پس رو بگردان از ایشان پس ببین چه جواب می‌گویند (۲۸)

« در بیان عرضه داشتن هدهد تفصیل شهر سبا را خدمت حضرت سلیمان (ع) و بردن نامه »

یافتم آنجا زنی بلقیس نام

پادشاهی می کند با احتشام

أوتِیَت مِن کُلِّ شَیء لااقل

وَلَهَا عَرْشعَظُیم فی المحل

یافتم او را و قومش ناصواب

سجده می کردند جز حق ز آفتاب

داده زینت دیوشان کردارشان

داشته باز از ره و رفتارشان

پس نکردند آن کسان ره یافته

رو ز راه راست می برتافته

زآنکه سجده ناورند ایشان به حق

کآورد بیرون نهان ها بر نسق

همچو قطرات مطر کاندر سحاب

مخفی است و دانه ها در خاک و آب

آورد پوشیده ها را کآفرید

در سماوات و زمین هر سان پدید

داند آن چیزی که دارند آن نهان

وآنچه را ظاهر نمایند از زبان

آن خدا که نیست جز او کردگار

عرش اعظم راست او پروردگار

گفت باشد زود تا بینیم این

صادقی آیا تو یا از کاذبین

سوی ایشان بر کتابم این زمان

در فکن پس رو بگردان شو نهان

پس نگر تا بر چه می گردند باز

برد هدهد نامه را آن سو به ساز

هِشت پیش تخت بلقیس آن کتاب

نامه را برخواند چون بر شد ز خواب