گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
صفی علیشاه

لَیْسَ عَلَی اَلْأَعْمیٰ حَرَجٌ وَ لاٰ عَلَی اَلْأَعْرَجِ حَرَجٌ وَ لاٰ عَلَی اَلْمَرِیضِ حَرَجٌ وَ لاٰ عَلیٰ أَنْفُسِکُمْ أَنْ تَأْکُلُوا مِنْ بُیُوتِکُمْ أَوْ بُیُوتِ آبٰائِکُمْ أَوْ بُیُوتِ أُمَّهٰاتِکُمْ أَوْ بُیُوتِ إِخْوٰانِکُمْ أَوْ بُیُوتِ أَخَوٰاتِکُمْ أَوْ بُیُوتِ أَعْمٰامِکُمْ أَوْ بُیُوتِ عَمّٰاتِکُمْ أَوْ بُیُوتِ أَخْوٰالِکُمْ أَوْ بُیُوتِ خٰالاٰتِکُمْ أَوْ مٰا مَلَکْتُمْ مَفٰاتِحَهُ أَوْ صَدِیقِکُمْ لَیْسَ عَلَیْکُمْ جُنٰاحٌ أَنْ تَأْکُلُوا جَمِیعاً أَوْ أَشْتٰاتاً فَإِذٰا دَخَلْتُمْ بُیُوتاً فَسَلِّمُوا عَلیٰ أَنْفُسِکُمْ تَحِیَّةً مِنْ عِنْدِ اَللّٰهِ مُبٰارَکَةً طَیِّبَةً کَذٰلِکَ یُبَیِّنُ اَللّٰهُ لَکُمُ اَلْآیٰاتِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ (۶۱)

نیست بر کور گناهی و نه بر لنگ گناهی و نه بر بیمار گناهی و نه بر خودهاتان که بخورید از خانه‌هاتان یا خانه‌های پدرانتان یا خانه‌های مادرانتان یا خانه‌های برادرانتان یا خانه‌های خواهرانتان یا خانه‌های عموهاتان یا خانه‌های عمه‌هاتان یا خانه‌های خالوهاتان یا خانه‌های خاله‌هاتان یا آنچه مالک شدید کلیدهای آن را یا دوستانتان نیست بر شما گناهی که بخورید با هم یا جدا جدا پس چون داخل شوید در خانه‌ها پس سلام کنید بر خودهاتان سلام کردنی از نزد خدا با برکت پاکیزه همچنین بیان می‌کند خدا برای شما آیتها را باشد که شما دریابید بعقل (۶۱)

نیست بر مرضی و هم بر کور و لنگ

جرم و نه بر نفس هاشان بی درنگ

که خورید از خانه های خود طعام

یا بیوتی کآمد از نسبت تمام

چون سراهای پدرها و امّهات

وآنکه ز اخوان است و اخوات از ثقات

هم بیوت عمّ و هم عمّات خویش

همچنین خالات و خال مهر کیش

یا بیوت آنکه مالک گشته اید

بر خزاینشان وز آن سررشته اید

زین بود قصد از وکیلان و اولیاء

کارسازان امین با ولاء

هم بیوت آن کسان کاندر طریق

با شما باشند در یاری صدیق

خواهی از یاری اگر وقتی درم

گوید او خواهی تو چند از بیش و کم

نیست یار از وی دگر چیزی مخواه

واهِل او را کت هلد روزی به راه

یار آن باشد که مال خود تمام

از تو داند چونکه پیش آید مقام

این بود کم ور شود پیدا تو هم

سهل دان جان ریزیاش تا در قدم

ندهی ار جان یار مهر اندیش را

بس خسیسی، کن ملامت خویش را

یار داند قدر یار مهربان

جو ز عاشق پیشه ای اسرار آن

عشق گوید از ره آید چونکه دوست

جان و سر لایق نه بر تقدیم اوست

شرح آن در قوّة تقریر نیست

این زمان جز نوبت تفسیر نیست

بر شما نبود گناهی گر طعام

جمع و پرکنده خورید اندر مقام

چون درآیید اندر آن بیت و مقام

پس شما بر خود کنید آن دم سلام

یعنی آن ، هم دین و هم کیشان خویش

که چو نفس واحدید از روی کیش

مر درودی ثابت از نزد خدا

طیّب و نیک و مبارک با ندا

حق چنین سازد بیان آیات خویش

خود نمایید ار تعقل نزد کیش