گنجور

 
صفی علیشاه

وَ یَقُولُونَ آمَنّٰا بِاللّٰهِ وَ بِالرَّسُولِ وَ أَطَعْنٰا ثُمَّ یَتَوَلّٰی فَرِیقٌ مِنْهُمْ مِنْ بَعْدِ ذٰلِکَ وَ مٰا أُولٰئِکَ بِالْمُؤْمِنِینَ (۴۷) وَ إِذٰا دُعُوا إِلَی اَللّٰهِ وَ رَسُولِهِ لِیَحْکُمَ بَیْنَهُمْ إِذٰا فَرِیقٌ مِنْهُمْ مُعْرِضُونَ (۴۸) وَ إِنْ یَکُنْ لَهُمُ اَلْحَقُّ یَأْتُوا إِلَیْهِ مُذْعِنِینَ (۴۹) أَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ أَمِ اِرْتٰابُوا أَمْ یَخٰافُونَ أَنْ یَحِیفَ اَللّٰهُ عَلَیْهِمْ وَ رَسُولُهُ بَلْ أُولٰئِکَ هُمُ اَلظّٰالِمُونَ (۵۰) إِنَّمٰا کٰانَ قَوْلَ اَلْمُؤْمِنِینَ إِذٰا دُعُوا إِلَی اَللّٰهِ وَ رَسُولِهِ لِیَحْکُمَ بَیْنَهُمْ أَنْ یَقُولُوا سَمِعْنٰا وَ أَطَعْنٰا وَ أُولٰئِکَ هُمُ اَلْمُفْلِحُونَ (۵۱) وَ مَنْ یُطِعِ اَللّٰهَ وَ رَسُولَهُ وَ یَخْشَ اَللّٰهَ وَ یَتَّقْهِ فَأُولٰئِکَ هُمُ اَلْفٰائِزُونَ (۵۲)

و می‌گویند ایمان آوردیم بخدا و برسول و اطاعت کردیم پس بر می‌گرداند پاره‌ای از ایشان از بعد آن و نباشند آنها مؤمنان (۴۷) و چون خوانده شوند بسوی خدا و رسولش تا حکم کند میانشان آن‌گاه باشند پاره‌ای از ایشان اعراض‌کنندگان (۴۸) و اگر باشد مر ایشان را حق همی آیند بسوی او فرمانبردار (۴۹) آیا باشد در دلهاشان مرض یا شک کردند یا می‌ترسند که جور کند خدا بر ایشان و رسولش بلکه آنها ایشانند ستمکاران (۵۰) جز این نباشد سخن مؤمنان چون خوانده شوند بسوی خدا و رسولش تا حکم کند میانشان که بگویند شنیدیم و اطاعت کردیم و آن گروه ایشانند رستگاران (۵۱) و هر که فرمان برد خدا و رسولش را و بترسد از خدا و بپرهیزد از او پس آن گروه ایشانند بمراد رسیدگان (۵۲)

از خدا گویند ما فرمان بریم

وز رسول او که بس نیک اختریم

فرقه ای ز ایشان بگردانند رو

بعد از این اقرار پس از حکم او

می نباشند این گروه از مؤمنان

بل منافق سیرتند و تیره جان

شخصی از اسلامیان بخریده بود

آب یا ملکی ز حیدر (ع) با حدود

خواست تا او را به عیبی برملا

رد نماید بر علی مرتضی(ع)

شد تخاصم بینشان پس در قبول

شد بنا تا حکم خواهند از رسول

یک منافق گفت با آن ناخلف

که پیمبر از علی گیرد طرف

پس اِباء کرد او ز حکم مصطفی (ص)

آمد این آیت در این حال از سما

چونکه خوانده می شوند از اختیار

بر رسول و بر کتاب استوار

بین ایشان تا حَکَم گردد رسول

می کنند اعراض قومی ناقبول

ور که با ایشان بود حق پس روند

سوی او تا حکم حق را بشنوند

می برند اعنی از او فرمان گَهی

که بود حق سوی ایشان از رهی

هستشان آیا به دل هیچ از مرض

یا که در شک اوفتادند از غرض

یا از آن ترسند که حق حیف و جور

یا رسولش آرد ایشان را به طور

این گروهند از ستمکاران یقین

هستشان دل تیره و عاری ز دین

غیر از این نبود که قول مؤمنان

خوانده چون گردند ایشان هر زمان

بر خدا و بر رسولش تا کند

بین ایشان حکم از شرع و سند

شد سَمِعنَا وَأطَعنَا گفتشان

رستگارند آن گروه اندر نشان

هر که او طاعت نماید از خدا

وز رسولش ترسد از حق در جزا

هم بپرهیزد ز خشم ذوالجلال

رستگارند آن گُره در کل حال

چون رسید این آیت از حق بَددلان

بهر رفع تهمت از خود در عیان

گفت باالله گر دهد فرمان رسول

بگذریم از مال و جان اندر قبول

پس پی تکذیبشان آمد فرود

این چنین آیت ز خلاّق ودود