گنجور

 
صفی علیشاه

لَیُدْخِلَنَّهُمْ مُدْخَلاً یَرْضَوْنَهُ وَ إِنَّ اَللّٰهَ لَعَلِیمٌ حَلِیمٌ (۵۹) ذٰلِکَ وَ مَنْ عٰاقَبَ بِمِثْلِ مٰا عُوقِبَ بِهِ ثُمَّ بُغِیَ عَلَیْهِ لَیَنْصُرَنَّهُ اَللّٰهُ إِنَّ اَللّٰهَ لَعَفُوٌّ غَفُورٌ (۶۰) ذٰلِکَ بِأَنَّ اَللّٰهَ یُولِجُ اَللَّیْلَ فِی اَلنَّهٰارِ وَ یُولِجُ اَلنَّهٰارَ فِی اَللَّیْلِ وَ أَنَّ اَللّٰهَ سَمِیعٌ بَصِیرٌ (۶۱) ذٰلِکَ بِأَنَّ اَللّٰهَ هُوَ اَلْحَقُّ وَ أَنَّ مٰا یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ هُوَ اَلْبٰاطِلُ وَ أَنَّ اَللّٰهَ هُوَ اَلْعَلِیُّ اَلْکَبِیرُ (۶۲) أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اَللّٰهَ أَنْزَلَ مِنَ اَلسَّمٰاءِ مٰاءً فَتُصْبِحُ اَلْأَرْضُ مُخْضَرَّةً إِنَّ اَللّٰهَ لَطِیفٌ خَبِیرٌ (۶۳) لَهُ مٰا فِی اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ مٰا فِی اَلْأَرْضِ وَ إِنَّ اَللّٰهَ لَهُوَ اَلْغَنِیُّ اَلْحَمِیدُ (۶۴) أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اَللّٰهَ سَخَّرَ لَکُمْ مٰا فِی اَلْأَرْضِ وَ اَلْفُلْکَ تَجْرِی فِی اَلْبَحْرِ بِأَمْرِهِ وَ یُمْسِکُ اَلسَّمٰاءَ أَنْ تَقَعَ عَلَی اَلْأَرْضِ إِلاّٰ بِإِذْنِهِ إِنَّ اَللّٰهَ بِالنّٰاسِ لَرَؤُفٌ رَحِیمٌ (۶۵)

هر آینه در می‌آورد ایشان را در آوردنی که پسندند آن را و بدرستی که خدا هر آینه دانای بردبار است (۵۹) اینست و کسی که عقوبت رساند بمانند آنچه عقوبت رسانیده شد بآن پس ستم کرده شد بر او هر آینه یاری می‌کند او را خدا بدرستی که خدا هر آینه درگذرنده و آمرزنده است (۶۰) آن باینست که خدا داخل می‌گرداند شب را در روز و داخل می‌گرداند روز را در شب و آنکه خدا شنوای بیناست (۶۱) آن باین است که خدا اوست حق و به اینکه آنچه را می‌خوانند از غیر او آنست باطل و آنکه خدا اوست رفیع بزرگ (۶۲) آیا ندیدی که خدا فرو فرستاد از آسمان آب را پس می‌گردد زمین سبز بدرستی که خدا باریک بین آگاه است (۶۳) مر او راست آنچه در آسمان و آنچه در زمین است و بدرستی که خدا هر آینه اوست بی‌نیاز ستوده (۶۴) آیا ندیدی بدرستی که خدا رام کرد از برای شما آنچه در زمین است و کشتی می‌رود در دریا به فرمان او نگاه می‌دارد آسمان را از آنکه افتد بر زمین مگر بدستور او بدرستی که خدا بمردمان هر آینه مهربان رحیم است (۶۵)

زآن درآرد گفت درآوردنی

راضی و خوش در بهشت و مسکنی

حق بود دانا به حال و بردبار

مرحبا آن لطف و آن احسان و کار

این است امر حق عقوبت هر کند

مثل آن بر وی عقوبت پس رسد

پس ستم کرده شود آن کانتقام

بکشد او را عاقبت خود در مقام

پس دهد نصرت خدایش لامحال

چون عَفُوّ است و غفور آن ذوالجلال

این بود اندر مظالم حکم عام

خاص نبود بهر کس در انتقام

عفو و آمرزش در این موقع ز حق

بهر آن باشد که در حکم و نسق

منتقم باشد مُصاب از کردگار

زآنکه کرده است او عمل بر نظم کار

نصر حق مظلوم را اندر طلب

این بود هیچ ار خردمندی سبب

که بود او قادر ذوالاقتدار

غالب آرد کار را بعضی به کار

تا شود تعدیل مابین دو چیز

که معاند با همند آن هر دو نیز

از حرارت گر نگردد صاعد آب

عالم از افزونی اش گردد خراب

باشد از آن جمله اینکه لیل را

اندر آرد در نهار از اقتضا

اندر آرد روز را هم در شب او

از پی تعدیل نظم مطلب او

کاهد از هر یک به وجه اعتدال

بر دگر افزاید اندر حسن حال

حق سمیع است و بصیر از روی ذات

بشنود، بیند فعال ممکنات

در دعاء مظلوم را باشد پناه

هم ز ظالم در تظلّم دادخواه

زآن سبب که حق بود ثابت به ذات

جمع سازنده وجود ممکنات

گر نسازد جمعشان از هر ضرر

در زمان گردند معدوم الاثر

زآن سبب باشد که خوانند آنچه را

مشرکان باطل بود غیر از خدا

زآن سبب که او علیّ است و کبیر

پاک و مطلق از شریک و از نظیر

نیست شیئی چون به ذاتش مستقل

غیر او پس باطل است و مضمحل

زآنکه باطل آن بود کز خود به ذات

نیست او را هستی ای اندر جهات

پس به معنی کلّ اشیاء باطلند

زآنکه در هستی ز غیری حاصلند

نیست استقلال ی ایشان را به ذات

غیر ذات واحد کامل صفات

وز رهی حقند اشیاء سر به سر

که بوند از ذات واحد جلوه گر

پس حقیقت غیر حق موجود نیست

زآنکه بودِ غیر او، خود بود نیست

خود تو این آیا ندیدی، دیده ای

نیست شک دانسته و فهمیده ای

که فرستاد آبی او از آسمان

شد زمین سرسبز و خرّم در زمان

سبزی ارض است دائم زآن سبب

وآن یکی باشد ز آیت های رب

او به خلق خود لطیف است و خبیر

رزق بخشد بر کبیر و بر صغیر

هست او را آنچه در ارض و سماست

بی نیاز و هم ستوده بر سزاست

بر ستایش او سزاوار است و بس

غیر او نبود سزا بر حمد کس

خود تو این آیا ندیدی آنکه رام

کرده آنچه اندر زمین آن راست نام

فُلک را فرموده رام آن ذو نعم

تا به امر او روان باشد به یم

آسمان را دارد از قدرت نگاه

زآنکه افتد بر زمین بی اشتباه

جز که بر فرمان او نبود یقین

بودن این آسمان برپا چنین

زآنکه حق باشد رئوف و مهربان

بر تمام مردمان از هر نشان