گنجور

 
صفی علیشاه

أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقٰاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَ إِنَّ اَللّٰهَ عَلیٰ نَصْرِهِمْ لَقَدِیرٌ (۳۹) اَلَّذِینَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیٰارِهِمْ بِغَیْرِ حَقٍّ إِلاّٰ أَنْ یَقُولُوا رَبُّنَا اَللّٰهُ وَ لَوْ لاٰ دَفْعُ اَللّٰهِ اَلنّٰاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوٰامِعُ وَ بِیَعٌ وَ صَلَوٰاتٌ وَ مَسٰاجِدُ یُذْکَرُ فِیهَا اِسْمُ اَللّٰهِ کَثِیراً وَ لَیَنْصُرَنَّ اَللّٰهُ مَنْ یَنْصُرُهُ إِنَّ اَللّٰهَ لَقَوِیٌّ عَزِیزٌ (۴۰) اَلَّذِینَ إِنْ مَکَّنّٰاهُمْ فِی اَلْأَرْضِ أَقٰامُوا اَلصَّلاٰةَ وَ آتَوُا اَلزَّکٰاةَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ اَلْمُنْکَرِ وَ لِلّٰهِ عٰاقِبَةُ اَلْأُمُورِ (۴۱) وَ إِنْ یُکَذِّبُوکَ فَقَدْ کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَ عٰادٌ وَ ثَمُودُ (۴۲) وَ قَوْمُ إِبْرٰاهِیمَ وَ قَوْمُ لُوطٍ (۴۳) وَ أَصْحٰابُ مَدْیَنَ وَ کُذِّبَ مُوسیٰ فَأَمْلَیْتُ لِلْکٰافِرِینَ ثُمَّ أَخَذْتُهُمْ فَکَیْفَ کٰانَ نَکِیرِ (۴۴) فَکَأَیِّنْ مِنْ قَرْیَةٍ أَهْلَکْنٰاهٰا وَ هِیَ ظٰالِمَةٌ فَهِیَ خٰاوِیَةٌ عَلیٰ عُرُوشِهٰا وَ بِئْرٍ مُعَطَّلَةٍ وَ قَصْرٍ مَشِیدٍ (۴۵)

دستوری داده شد مر آنان که کارزار کرده شدند بسبب آنکه آنها ستم کرده شدند و بدرستی که خدا بر نصرت ایشان هر آینه تواناست (۳۹) آنان که بیرون کرده شدند از سراهاشان بغیر حق جز آنکه می‌گفتند پروردگار ما خداست و اگر نمی‌بود دفع خدا مردمان را بعضی از ایشان را ببعضی هر آینه ویران کرده شده بود صومعه‌ها و معبدها و نمازها و بمسجدها که ذکر کرده می‌شود در آن نام خدا بسیار و هر آینه یاری خواهد کرد خدا البته کسی را که یاری می‌کنند او را بدرستی که خدا هر آینه توانای غالبست (۴۰) آنان که اگر متمکن گردانیمشان در زمین بر پای دارند نماز را و دهند زکاة را و امر کنند بمعروف و نهی کنند از منکر و مر خدا راست انجام کارها (۴۱) و اگر تکذیب می‌کنند ترا پس بتحقیق تکذیب کردند پیش از ایشان قوم نوح و عاد و ثمود (۴۲) و قوم ابراهیم و قوم لوط (۴۳) و اهل مدین و تکذیب کرده شد موسی پس مهلت دادم مر کافران را پس گرفتم ایشان را پس چگونه بود انکارم (۴۴) پس بسا از قریه که هلاک گردانیدیم آن را و آن بود ظالم پس آن فرود آمده است بر سقفهایش و چاه معطل مانده و کوشک رفیع (۴۵)

داد رخصت آن کسان را کردگار

که به دل دارند میل کارزار

زآنکه اِستم دیده گشتند آن کسان

پس خدا قادر بود بر نصرشان

آن کسانی کز دیار و دار خویش

مر برون کرده شدند از ظلم بیش

غیر حق یعنی به عدوان و ستم

خارج از بیت و بلد گشتند هم

جز که می گفتند رب ما خداست

بودشان تقصیر یعنی قول راست

معترف بودند بر توحید حق

مشرکان را بود از این انکار و دق

دفع کردن ور نبود از دادگر

مردمان را بعضی از بعض دگر

یافتی بیع و صوامع انهدام

دیر رهبانان و ترسایان به نام

هم کلیسای جحودان بُد خراب

که به صلوات است مذکور از کتاب

هم مساجد کاندر آنها از شئون

یاد کرده نام حق شد بر فزون

پس کند یاری خدا بر هر که او

میکند یاری خدا را او نکو

حق به نصرت ها قوی است و عزیز

قادر و غالب بر اعداء جمله نیز

آن کسانی کز ثبات دینشان

در زمین دادیم ما تمکینشان

داشتند از بندگی بر پا صلات

هم بدادند از عبودیّت زکات

آمر اندر نیکویی ها آمدند

ناهی از هر زشتی ای در دین شدند

هست مر حق را سرانجام امور

تا چه از مشیّت نماید در ظهور

گر تو را تکذیب ایشان می کنند

پیش از ایشان هم به تکذیب آمدند

قوم نوح و عاد و هم قوم ثمود

قوم ابراهیم و لوط با نمود

و اهل مدین باز هم موسی به لوم

همچنین تکذیب کرده شد ز قوم

مُهل پس دادیم ما بر کافران

تا زمانی که رسد آجالشان

باز بگرفتیمشان چون است پس

ناپسندی ما بر ایشان هر نفس

پس بسا از اهل شهر و ده که ما

کرده ایم آن را هلاک از هر کجا

وآنگهی بودند ظالم بیسخن

پس فتادندی به عرش خویشتن

یعنی اندر سقف های خود همه

بود این پاداش کفر و مظلمه

چاهها در هر محل باشد فزون

نیست کس تا آب از آن بکشد برون

کوشک ها بس عالی و افراخته

جملگی از ساکنان پرداخته