گنجور

 
صفی علیشاه

قٰالُوا یٰا مُوسیٰ إِمّٰا أَنْ تُلْقِیَ وَ إِمّٰا أَنْ نَکُونَ أَوَّلَ مَنْ أَلْقیٰ (۶۵) قٰالَ بَلْ أَلْقُوا فَإِذٰا حِبٰالُهُمْ وَ عِصِیُّهُمْ یُخَیَّلُ إِلَیْهِ مِنْ سِحْرِهِمْ أَنَّهٰا تَسْعیٰ (۶۶) فَأَوْجَسَ فِی نَفْسِهِ خِیفَةً مُوسیٰ (۶۷) قُلْنٰا لاٰ تَخَفْ إِنَّکَ أَنْتَ اَلْأَعْلیٰ (۶۸) وَ أَلْقِ مٰا فِی یَمِینِکَ تَلْقَفْ مٰا صَنَعُوا إِنَّمٰا صَنَعُوا کَیْدُ سٰاحِرٍ وَ لاٰ یُفْلِحُ اَلسّٰاحِرُ حَیْثُ أَتیٰ (۶۹) فَأُلْقِیَ اَلسَّحَرَةُ سُجَّداً قٰالُوا آمَنّٰا بِرَبِّ هٰارُونَ وَ مُوسیٰ (۷۰)

گفتند ای موسی یا اینست که می‌اندازی و یا آنکه باشیم اول کسی که انداخت (۶۵) گفت بلکه بیندازید پس آن‌گاه رسنهاشان و عصاهاشان و نموده می‌شد بموسی از سحر ایشان که آنها می‌شتابند (۶۶) پس یافت در خودش بیمی موسی (۶۷) گفتیم مترس بدرستی که تو تویی برتر (۶۸) و بینداز آنچه در دست راست تو است تا فرو برد آنچه را ساخته‌اند بدرستی که آنچه را ساخته‌اند حیله ساحر است و کامیاب نمی‌شود ساحر هر جا آید (۶۹) پس در افکنده شدند ساحران سجده‌کنان گفتند گرویدیم بپروردگار هارون و موسی (۷۰)

ساحران گفتند ای موسی به صف

افکنی آیا عصا را تو ز کف

یا که ما خود افکنیم اول رسن

که به هم آورده ایم از سحر و فن

گفت بلکه بفکنید اول شما

پس بیفکندند ایشان حبل ها

پس به موسی شد نموده کآن جبال

می شتابند از هر آن سو در خیال

گشت در اعراف شرحش کز چه رو

آمد آن چوب و رسن در جستجو

یافت موسی پس به دل ترسی از آن

تا مباد اُفتند خلق اندر گمان

فرق یا ندهند اندر نیکویی

در میان معجزه با جادویی

یا که پیش از آنکه اندازد عصا

کس نمانده باشد از مردم به جا

یا بُد از ضعف بشر خوف و اَسف

پس به او گفتیم مانا لَاتَخَف

مر تو باشی برتر از روی یقین

پس بینداز آنچه داری در یمین

تا عصای تو بَرَد در دم فرو

کرده های ساحران را رو به رو

فعل ایشان نیست جز مکر و فریب

کی توان آرند با معجز شکیب

کی شود مر ساحری فیروزمند

هر کجا آید بود خوار و نژند

پس بیفکند آن زمان موسی عصا

اژدها گشت و بخورد آن سحرها

جادوان در سجده افتادند زود

قَالُوآ آمَنَّا به حین السجود

رَبِّ هارون، رَبِّ موسی کز یقین

بندة خود را کند غالب چنین