گنجور

 
صفی علیشاه

قٰالَ أَ جِئْتَنٰا لِتُخْرِجَنٰا مِنْ أَرْضِنٰا بِسِحْرِکَ یٰا مُوسیٰ (۵۷) فَلَنَأْتِیَنَّکَ بِسِحْرٍ مِثْلِهِ فَاجْعَلْ بَیْنَنٰا وَ بَیْنَکَ مَوْعِداً لاٰ نُخْلِفُهُ نَحْنُ وَ لاٰ أَنْتَ مَکٰاناً سُویً (۵۸) قٰالَ مَوْعِدُکُمْ یَوْمُ اَلزِّینَةِ وَ أَنْ یُحْشَرَ اَلنّٰاسُ ضُحًی (۵۹) فَتَوَلّٰی فِرْعَوْنُ فَجَمَعَ کَیْدَهُ ثُمَّ أَتیٰ (۶۰) قٰالَ لَهُمْ مُوسیٰ وَیْلَکُمْ لاٰ تَفْتَرُوا عَلَی اَللّٰهِ کَذِباً فَیُسْحِتَکُمْ بِعَذٰابٍ وَ قَدْ خٰابَ مَنِ اِفْتَریٰ (۶۱) فَتَنٰازَعُوا أَمْرَهُمْ بَیْنَهُمْ وَ أَسَرُّوا اَلنَّجْویٰ (۶۲) قٰالُوا إِنْ هٰذٰانِ لَسٰاحِرٰانِ یُرِیدٰانِ أَنْ یُخْرِجٰاکُمْ مِنْ أَرْضِکُمْ بِسِحْرِهِمٰا وَ یَذْهَبٰا بِطَرِیقَتِکُمُ اَلْمُثْلیٰ (۶۳) فَأَجْمِعُوا کَیْدَکُمْ ثُمَّ اِئْتُوا صَفًّا وَ قَدْ أَفْلَحَ اَلْیَوْمَ مَنِ اِسْتَعْلیٰ (۶۴)

گفت آیا آمده ما را تا بیرون کنی ما را از زمین ما بسحر خود ای موسی (۵۷) پس هر آینه آوردیم ترا بسحری مانند آن پس بگردان میان ما و میان تو وعده‌گاهی که خلاف نکنیم آن را ما و نه تو بجای همواری (۵۸) گفت وعده‌گاه شما روز آرایش است و آنکه جمع کرده شوند مردمان چاشتگاه (۵۹) پس بازگشت فرعون پس فراهم آورد مکرش را پس آمد (۶۰) گفت مر ایشان را موسی وای بر شما مبندید بر خدا دروغ را پس بر اندازد شما را بعذابی و بدرستی که نومید شد آنکه افترا بست (۶۱) پس کشانیدند بنزاع کارشان را میانه خود و پنهان داشتند راز را (۶۲) گفتند بدرستی که این هر دو هر آینه ساحرند می‌خواهند که بیرون کنند شما را از زمینتان بسحرشان و براندازند براه شما که خوب‌تر است (۶۳) پس جمع کنید مکرتان را پس بیائید صف کشیده و بدرستی که کامیاب شد امروز آنکه فایق آمد (۶۴)

گفت آیا آمدی ما را کنون

از زمین سازی به جادویی برون

پس بیارند از برایت مثل آن

کن معین موعدی را در میان

کز من و تو می نگردد آن خلاف

در مکانی کآن بود هموار و صاف

گفت موسی از من اینتان مهلت است

مر شما را وعده روز زینت است

یعنی اندر روز عید مصریان

چاشتگه که جمع گردد مردمان

گشت پس فرعون در حال اِبا

فَجَمَعَ کَیدَهُ ثُم أتَی

آمد او با ساحران که جمع کرد

وآن همه بودند هفتاد و دو مرد

گفت موسی وَیلَکُم لَاتَفتَرُواْ

بر خدا بندید کذب از زشت خو

مضطر او سازد شما را بر عذاب

مفتری کی گردد از حق بهره یاب

گشت بی بهره هر آن کو افتراء

بست بر حق از جسارت و اجتراء

ساحران کردند پس گفت و شنود

در مهم خویش بر چیزی که بود

بینشان یعنی سخنها شد دراز

کاین به جادویان نماند هیچ باز

گفتِ او جز گفتۀ جادوگر است

وضع و حالش بر نشان دیگر است

راز خود را داشتند اندر نهان

در حق موسی از آن فرعونیان

با خود این دادند جادویان قرار

که اگر گردیم ما غالب به کار

پس نباشد شک که او جادوگر است

ور که غالب شد به ما پیغمبر است

دید مر فرعون چون نجوایشان

گفت چبود ساحران شورایشان

ساحران گفتند ما در این فنیم

تا چسان با این دو ساحر ره زنیم

ساحرانی که ز سحر و مکر و زور

از مکان خواهندتان سازند دور

هم برند آئینتان را از میان

که بِه از هر مذهبی می باشد آن

جمع پس سازید آلات حیل

صف زده آیید پس بهر عمل

هر که غالب شد علّو او را سزد

أفلَحَ الْیَومَ مَنِ استَعلَی وَقَد