گنجور

 
صفی علیشاه

وَ مٰا أَعْجَلَکَ عَنْ قَوْمِکَ یٰا مُوسیٰ (۸۳) قٰالَ هُمْ أُولاٰءِ عَلیٰ أَثَرِی وَ عَجِلْتُ إِلَیْکَ رَبِّ لِتَرْضیٰ (۸۴) قٰالَ فَإِنّٰا قَدْ فَتَنّٰا قَوْمَکَ مِنْ بَعْدِکَ وَ أَضَلَّهُمُ اَلسّٰامِرِیُّ (۸۵) فَرَجَعَ مُوسیٰ إِلیٰ قَوْمِهِ غَضْبٰانَ أَسِفاً قٰالَ یٰا قَوْمِ أَ لَمْ یَعِدْکُمْ رَبُّکُمْ وَعْداً حَسَناً أَ فَطٰالَ عَلَیْکُمُ اَلْعَهْدُ أَمْ أَرَدْتُمْ أَنْ یَحِلَّ عَلَیْکُمْ‌ غَضَبٌ مِنْ رَبِّکُمْ فَأَخْلَفْتُمْ مَوْعِدِی (۸۶) قٰالُوا مٰا أَخْلَفْنٰا مَوْعِدَکَ بِمَلْکِنٰا وَ لٰکِنّٰا حُمِّلْنٰا أَوْزٰاراً مِنْ زِینَةِ اَلْقَوْمِ فَقَذَفْنٰاهٰا فَکَذٰلِکَ أَلْقَی اَلسّٰامِرِیُّ (۸۷) فَأَخْرَجَ لَهُمْ عِجْلاً جَسَداً لَهُ خُوٰارٌ فَقٰالُوا هٰذٰا إِلٰهُکُمْ وَ إِلٰهُ مُوسیٰ فَنَسِیَ (۸۸) أَ فَلاٰ یَرَوْنَ أَلاّٰ یَرْجِعُ إِلَیْهِمْ قَوْلاً وَ لاٰ یَمْلِکُ لَهُمْ ضَرًّا وَ لاٰ نَفْعاً (۸۹)

و چه چیز بشتاب آورد ترا از قومت ای موسی (۸۳) گفت ایشانند اینان بر اثر من و شتافتم بسوی تو ای پروردگار من تا خشنود شوی (۸۴) گفت پس بدرستی که ما مبتلا کردیم قوم ترا از بعد تو و گمراه کرد ایشان را سامری (۸۵) پس بازگشت موسی بسوی قومش خشمناک بسیار غضب آلوده گفت ای قوم آیا نه وعده داد شما را پروردگارتان وعده دادنی نیکو گیا پس دراز شد بر شما آن زمان یا خواستید که فرود آید بر شما سخطی از پروردگارتان پس خلاف کردید وعده مرا (۸۶) گفتند خلاف نکردیم وعده ترا باختیارمان و لیکن ما بار کرده شدیم احمال را از پیرایه قوم پس انداختیم آنها را پس همچنین انداخت سامری (۸۷) پس بیرون آورد برای ایشان گوساله کالبدی که بود مر او را فریاد گوساله پس گفتند اینست خدای شما و خدای موسی پس فراموش کرد (۸۸) آیا پس نمی‌بیند که بر نمی‌گرداند بسوی ایشان سخنی را و مالک نمی‌باشد برای ایشان زیانی و نه سودی را (۸۹)

« رفتن موسی علیه السلام با هفتاد تن بکوه طور »

بعد فرعون آن جماعت از کلیم

خواستند آداب شرعی مستقیم

کرد موسی در مناجات این سؤال

شد خطاب از بارگاه ذوالجلال

که بیا با جمعی از قومت به طور

تا دهیمت ما کتابی در حضور

رفت با هفتاد ز اسرائیلیان

هِشت هارون را به جایش در مکان

چونکه شد نزدیک پیش از قوم او

رفت سوی طور بهر گفتگو

شد خطاب او را که ای موسی چه بود

که ز قوم اشتاب کردی در ورود

گفت قوم آیند اینک بر اثر

من شدم بهر رضایت پیشتر

مر که این تعجیل در راه طلب

زود بر خوشنودیت گردد سبب

سرعت اندر امتثال امر دوست

موجب خوشنودی و تعظیم اوست

گفت پس در فتنه افکندیم ما

بعد بیرون رفتنت قوم تو را

یعنی ایشان را نمودیم امتحان

طاعت گوساله را بر ناگهان

سامری آن جمله را گمراه کرد

جز قلیلی را از آن مردان مرد

شرح گاو و سامری را در فساد

گفته ایم از پیش گر داری به یاد

گشت پس موسی به سوی قوم باز

خشمناک، اندوهگین، با احتراز

بیشتر اندوه او زین که مباد

باز ناگردند قوم از ارتداد

قوم را گفت از ملامت وز عتاب

بر خطاء رفتید آیا از صواب

وعده آیا بر شما پروردگار

می نداد از نیکویی ها بی شمار

وعدة حق ور ندیدید از شهود

راست بود و هم وفاء بر آن نمود

شد دراز آیا زمانم بر شما

زآنچه دادم وعده از صدق و صفا

گشت یعنی بیشتر از اربعین

که شما را وعده دادم من بر این

بر شما یا خواستید آید فرود

خشم حق زین فعل زشت بد نمود

پس شما کردید بر وعدم خلاف

اندر افکندید در قوم اختلاف

عابدان عجل گفتند از قرار

خلف وعده بُد نه از ما ز اختیار

لیک چون برداشتیم از قبطیان

وقت بیرون آمدن باری گران

زآنچه بگرفتیم ما بر عاریت

از حلل ز ایشان به اخذ اندر نیت

پس درافکندیم اندر آتش آن

سامری پس هم فکند آن را عیان

بهر ایشان پس برون آورد او

کالبد کو راست صوتی در گلو

پس بگفتند این خداوند شماست

هم خدای موسی صاحب عصاست

کرد موسی پس فراموش او ز رب

رفت سوی طور او را در طلب

گشت یعنی گمره و رفت از خطا

از خدای خویش بر دیگر خدا

عابدان عِجل را پس ذوالجلال

حجتی آورده لازم در مقال

پس نمی بینید آیا در خطاب

سویشان راجع نگردد زو جواب

نیست مالک ضرّ و نفعی را به جا

میپرستند از چه پس گوساله را