گنجور

 
صفی علیشاه

وَ لَقَدْ أَنْزَلْنٰا إِلَیْکَ آیٰاتٍ بَیِّنٰاتٍ وَ مٰا یَکْفُرُ بِهٰا إِلاَّ اَلْفٰاسِقُونَ (۹۹) أَ وَ کُلَّمٰا عٰاهَدُوا عَهْداً نَبَذَهُ فَرِیقٌ مِنْهُمْ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لاٰ یُؤْمِنُونَ (۱۰۰) وَ لَمّٰا جٰاءَهُمْ رَسُولٌ مِنْ عِنْدِ اَللّٰهِ مُصَدِّقٌ لِمٰا مَعَهُمْ نَبَذَ فَرِیقٌ مِنَ اَلَّذِینَ أُوتُوا اَلْکِتٰابَ کِتٰابَ اَللّٰهِ وَرٰاءَ ظُهُورِهِمْ کَأَنَّهُمْ لاٰ یَعْلَمُونَ (۱۰۱)

و هر آینه بتحقیق فرو فرستادیم ما بسوی تو حجتهای روشن و کافر نمی‌شوند بآن مگر بدکاران (۹۹)، آیا هرگاه پیمان بستند عهدی را که انداختند آن را گروهی از ایشان بلکه بیشتر ایشان نمی‌گروند (۱۰۰) و چون آمد ایشان را فرستاده از نزد خدا باور کننده مر آنچه را با ایشانست انداخت گروهی از آن کسانی که داده شدند کتاب، کتاب خدا پس پشتهاشان گویا ایشان نمی‌دانند (۱۰۱)

ما فرستادیم ای کامل صفات

سویت آیاتی چنین با بیّنات

هست بر اهل بصر ضوءاش عیان

غیر فاسق کس نشد کافر به آن

عهدی ار بستند و محکم ساختند

فرقه ای ز ایشان ز دست انداختند

بلکه بسیاری از ایشان نگروند

تا نپنداری که یار و پیروند

چون رسولی آمد ایشان را ز حق

که مصدق بودشان بر ماسبق

یعنی آنچه هستشان اندر کتاب

ترک آن کردند جمعی از عتاب

آن گروهی که بر ایشان داده شد

خود کتاب و کارشان آماده شد

وآن کتاب الله «ورآء» پشتشان

که نمی دانند گویی هیچ آن

همچنان که عقل و روح محترم

در پس پشت این طبایع راست هم

که نمی دانند گویی این عوام

هست آنها را در این هیکل مقام

اوفتاده پیش پای نفس رد

میخورند از گاو و خر دائم لگد

همچو شهبازی به خانۀ پیر زال

میکَند از غفلتش منقار و بال

ای دریغ از ساعد سلطانی اش

وآن شرافتها که بود ارزانی اش

دیده ای معشوق خود را هیچ کس

واگذارد نزد اوباش و عسس؟

جز که برّند از پی غیرت سرش

کو شد از جان تا که جنبد پیکرش

این چنین غیرت کنی بر صورتی

نیست پس چون بهر روحت غیرتی

کاین چنین گردیده خوار و زار، نفس

سر برهنه مانده در بازار نفس

خشم و شهوت هر زمان بی پرده ای

می فروشندش مثال برده ای

غیرتی کن عقل و روح از قید نفس

وارهان وز جور و ظلم و کید نفس