گنجور

 
صفی علیشاه

مَنِ اِهْتَدیٰ فَإِنَّمٰا یَهْتَدِی لِنَفْسِهِ وَ مَنْ ضَلَّ فَإِنَّمٰا یَضِلُّ عَلَیْهٰا وَ لاٰ تَزِرُ وٰازِرَةٌ وِزْرَ أُخْریٰ وَ مٰا کُنّٰا مُعَذِّبِینَ حَتّٰی نَبْعَثَ رَسُولاً (۱۵) وَ إِذٰا أَرَدْنٰا أَنْ نُهْلِکَ قَرْیَةً أَمَرْنٰا مُتْرَفِیهٰا فَفَسَقُوا فِیهٰا فَحَقَّ عَلَیْهَا اَلْقَوْلُ فَدَمَّرْنٰاهٰا تَدْمِیراً (۱۶) وَ کَمْ أَهْلَکْنٰا مِنَ اَلْقُرُونِ مِنْ بَعْدِ نُوحٍ وَ کَفیٰ بِرَبِّکَ بِذُنُوبِ عِبٰادِهِ خَبِیراً بَصِیراً (۱۷) مَنْ کٰانَ یُرِیدُ اَلْعٰاجِلَةَ عَجَّلْنٰا لَهُ فِیهٰا مٰا نَشٰاءُ لِمَنْ نُرِیدُ ثُمَّ جَعَلْنٰا لَهُ جَهَنَّمَ یَصْلاٰهٰا مَذْمُوماً مَدْحُوراً (۱۸) وَ مَنْ أَرٰادَ اَلْآخِرَةَ وَ سَعیٰ لَهٰا سَعْیَهٰا وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولٰئِکَ کٰانَ سَعْیُهُمْ مَشْکُوراً (۱۹) کُلاًّ نُمِدُّ هٰؤُلاٰءِ وَ هَؤُلاٰءِ مِنْ عَطٰاءِ رَبِّکَ وَ مٰا کٰانَ عَطٰاءُ رَبِّکَ مَحْظُوراً (۲۰) اُنْظُرْ کَیْفَ فَضَّلْنٰا بَعْضَهُمْ عَلیٰ بَعْضٍ وَ لَلْآخِرَةُ أَکْبَرُ دَرَجٰاتٍ وَ أَکْبَرُ تَفْضِیلاً (۲۱)

آنکه هدایت یافت پس جز این نیست که هدایت برای خودش و آنکه گمراه شد پس جز این نیست گمراه می‌شود بر خودش و برندارد هیچ بردارند بار گناه دیگری را و نباشیم عذاب‌کنندگان تا آنکه بفرستیم رسولی را (۱۵) و چون خواهیم که هلاک کنیم قریه را می‌فرمائیم بطاعت بناز و نعمت سرشدگانش را پس نافرمانی می‌کنند در آن پس ثابت می‌شود بر آن حکم پس هلاک می‌گردانیم آن را هلاک کردنی (۱۶) و بسیار هلاک گردانیدیم از قرنها از بعد نوح و کافیست پروردگارت بگناه بندگانش آگاه بینا (۱۷) کسی که خواهد آن شتابنده را تعجیل می‌کنم برای او در آن آنچه می‌خواهیم از برای آنکه می‌خواهیم پس می‌گردانیم برایش دوزخ را که در شود در آن نکوهش کرده شده رانده شده (۱۸) و کسی که خواست آخرت را و کوشش کرد برای آن کوشش خود را و او مؤمن است پس آنها باشد سعیشان مقبول (۱۹) هر یک را مدد می‌کنیم آنها را و اینها را از بخشش پروردگار تو و نباشد بخشش پروردگار تو بازداشته شده (۲۰) بنگر چگونه افزونی دادیم برخی از ایشان را بر برخی و هر آینه آخرت بزرگتر است بمراتب و بزرگتر است از جهة فزونی دادن (۲۱)

هر که یابد ره نباشد غیر از این

که ز بهر خویش یابد ره یقین

وآنکه گمره شد جز این نبود به پیش

کو شود گمره به ضرّ نفس خویش

برندارد هیچ بردارنده ای

جرم و وزر نفس دیگر بنده ای

هم معذّب ما نباشیم از کسی

تا برانگیزیم پیغمبر بسی

چونکه خواهیم اهل شهری را هلاک

ما نماییم از ره طغیان و باک

امر فرماییم ما بر منعمان

مر عبادت را و طاعت را عیان

وز رسولان بندگی و پیروی

پس به فسق آیند آن قوم غوی

پس شود واجب مر ایشان را عذاب

بر کَنیم از بیخ پس آن شهر و باب

ما هلاک از اهل هر شهر و قرون

کرده ایم از بعد نوح اندر فزون

بر ذنوب بندگان خود بس است

رب تو دانا و بینا زآنچه هست

هر که باشد از دنو طبع خویش

مر شتابنده به جمع مال بیش

می شتابانیم او را ما در آن

بهر هر کس تا چه خواهیم از جهان

پس جهنم را همانا شاید او

تا در آن مذموم و مدحور آید او

وآنکه خواهد آخرت را با شتاب

او بود آنگاه مؤمن بر حساب

سعی شان مشکور باشد آن گروه

می کنیم امداد هر یک از وجوه

وآن گروهند از عطای دادگر

در دو دنیا کامکار و بهره ور

منع کرده نیست اعطای خدای

بر کسی در این سرا و آن سرای

کن نظر تا چون فزونی داده ایم

بعض را بر بعض و ره بگشاده ایم

آخرت از حیث رتبت اکبر است

هم به افزونی رتبت درخور است