بود هو اعتبار از ذات حضرت
ز حیث اختفا و فقد غیبت
از آن وضع نفس مانند هوشد
که روح اندر تن از پیوند هوشد
تو را هستی دلیل تام ذات است
نفس هم دمبدم پیغام ذاتست
ز نام خود فرستد بر تو پیغام
که یادآور ز جود صاحب اکرام
تصور کن تو کی ذی روح بودی
کجا بودت نمودی یا که بودی
تو را حق در وجود آورد و شئی کرد
بهار این گلشنت را بعد دی کرد
غنای حق و فقر خود بیاد آر
ز نام هو که دارد در تو تکرار
ودیعه هستی است این داری ار هوش
کجا آدم کند ایندم فراموش
غرض هو رتبه غیبالغیوبست
نفس نقش وی از بهر وجوبست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.