بود بسط آن ورود ناگهانی
بقلب از غیب سلطان معانی
دلیل بّر و اکرام و قبول است
نشان انس و لطف بیغلولست
گر از مکری نباشد نیک حالیست
غنیمت دان که بس فرخنده فالیست
گهی باشد که محض امتنان است
بدل از وی بس آفات و زیانست
چه برنا اهل لطف پادشاهی
ندارد بهر او غیر از تباهی
ولی چون در مقام قابل آید
مراد دل زشاهش حاصل آید
زحال خود به بسطی برنگردد
لبش گر بحر نشود تر نگردد
اگر در قلب خود بینی گشایش
نظر کن تا نباشد آزمایش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.