عمد گویند ارباب کرامات
باو بر پاست بالمعنی سموات
حق آنرا گر بقرآن بیعمد گفت
بچشم خلق از بهر سند گفت
بظاهر خود تو بیتی بیستونش
ندانی لیک اسرار درونش
تو بینی بیعمد رمز است و تلویح
عمادش نیست یعنی بر تو تصریح
عمادش در حقیقت هست آدم
که باشد روح و قلب و نفس عالم
عماد عرش و فرش و اوج وسافل
بود اندر حقیقت شخص کامل
کس او را گر که نشناسد عجب نیست
چه عارف بر وجودش غیر رب نیست
خدا را اولیا اندر قباباند
ز عرفان خلایق در حجاباند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.