گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
صفی علیشاه

بود حق رب‌الارباب مکرم

بحیث اعتبار اسم اعظم

که باشد غایه‌الغایات اسما

هم آن اول تعیین راست منشأ

بسوی اوست گردنها کشیده

معین و معطی هر آفریده

مطالب را تماما اوست حاوی

رسد بر ما سوی فیضش مساوی

از و ارباب و مربوبات یکجا

کنند ادراک فیض اندر تمنا

سه قسم اسماء رب را خواند عارف

وز این سه نیست خارج در معارف

خود آن ذاتی و فعلی و صفاتیست

کنون بشنو که حرف از اسم ذاتیست

دو قسم است آن بدان نز علم کسبی

یکی نسبی و دیگر غیر نسبی

خود آن نسبی بمحض اعتبار است

بخارج زو نه عینی بر قرار است

مثال او غنی در خاطر آمد

و یا چون اول و چون آخر آمد

وجود از اولیت و آخریت

برونست این بود خود محض نسبت

غنی هم نسبی است و اعتباری

اگر فهمی نکو مردی و کاری

دگر آن غیر نسبی کو بنام است

مثالش اسم قدوس و سلام است

بنزد عقل این اسماء ذات است

خود آنعقلی که بی‌نقص از جهاتست

دگر اسما که معنای وجودی

تصور زو کند عقل شهودی

نه زاید باشد او در عقل بر ذات

نه موقوف است بر غیر آن باثبات

مثالش گر زنی برحی و واجب

بود تعبیر عقلی را مناسب

دگر اسما که موقوفست بر غیر

وجودش نزد عقل کامل السیر

مثال عالم و قادر بمعلوم

باسماء صفات اینهاست موسوم

دگر اسماء که بر عقل است مکشوف

بود هم بر وجود غیر موقوف

مثال منعم و رزاق و خالق

بر اینها اسماء افعالست صادق

بزند عارفی کاهل یقین است

خود اسماء را مراتب این چنین است