آتش طور و طوی را قبسم
نار موسی کف عیسی نفسم
خاکم و نیست کن آب هوی
آبم و مطفی نار هوسم
باز سلطانم با رشته و بند
چند روزیست اسیر قفسم
بشکنم این قفس از قوت پر
گر بود فر تو فریاد رسم
دوش در قافله آواز رحیل
خورد بر گوش ز بانگ جرسم
گر توئی قائد من دوش بدوش
میروم با تو نه پیش و نه پسم
لنگ لنگانه ز دنبال رسید
تاخت تا غایه قصوی فرسم
نشود یار کسی در دل من
خانه کردست که من هیچکسم
شبروم ولیک نیم رهزن کس
که سر راه بگیرد عسسم
دل من رای ضلالت نکند
که ز انوار هدی مقتبسم
تاب عشقست نه تب عقل حکیم
گشت مات از حرکات مجسم
دل من درج ل آلیست مبین
خسته لطمه دریاست خسم
زافتاب رخ معشوق دمید
غره صبح امید از غلسم
منکر وحدت سلطانی تست
گرچه بازست اسیر مگسم
تو بپرواز بیکتائی خویش
من درویش بکونین بسم
از تو ای کوی تو مقصود صفا
نیست جز فقر و فنا ملتمسم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گنج جانسنج به ویرانهٔ جسم
حارس گنج به صد گونه طلسم
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.