رفت در کسوت درویش که ما نشناسیم
ما نه آنیم که شه را ز گدا نشناسیم
میشناسیم ز پا تا سر ما جلوه اوست
مگر آندم که سر خویش ز پا نشناسیم
درد اثبات گدایان ترا نفی دواست
چه توان کرد که از درد دوا نشناسیم
خاک در خانه ز سلطان سرا با خبرست
کم ز خاکیم که سلطان سرا نشناسیم
ماهی و مرغ ز محبوب خدا باخبرند
ما چه جنسیم که محبوب خدا نشناسیم
طالب دنیی اگر شاه زمین عبد هویست
ما فقیران در دوست هوی نشناسیم
آتش ار بارد ازان ابر که در برق بلاست
بت پرستیم گر از عین رضا نشناسیم
ماه ما بر سر سرویست که بالیده ز خاک
ما مقیمان زمین خلق سما نشناسیم
ما سلیمان هوائیم زمین کی طلبیم
که بجز راکب مرکوب هوا نشناسیم
حبل سحریست که در دیده نماید چون مار
زانکه آن موسی با دست و عصا نشناسیم
ما دل از کف شدگان اهل خضوعیم و خشوع
جز دل و سینه بی کبر و ریا نشناسیم
نبود دار شفا جز در دارنده دل
مرض اینست که ما دار شفا نشناسیم
دولت و زندگی باقی ما فقر و فناست
ما فرو رفته بخود فقر و فنا نشناسیم
صورت صفات سر است به مرآت صفا
همه آلوده زنگیم صفا نشناسیم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.