کسی که بنده عشقست جاه را چه کند
مقیم خلوت خورشید ماه را چه کند
نشسته بر سر خاکست و چرخ زیر قدم
گدای میکده اورنگ شاه را چه کند
کشد سر ار فکند عرش سایه بر سر او
سر برهنه ز هستی کلاه را چه کند
هزار بادیه گو بیش باش راه طلب
رسیده است بمقصود راه را چه کند
شئون بیحد ذاتست حد ذاتی دل
رسوم مدرسه و خانقاه را چه کند
ز کس پناه نجوید گدای دولت فقر
پناه سلطنتست او پناه را چه کند
امیر مملکت بارگاه فقر و فناست
فقیر مملکت و بارگاه را چه کند
پناه میبرم از دست زلف دوست بدوست
جز آنکه داد دهد دادخواه را چه کند
گرفت بی مدد غیر یار پست و بلند
شکوه شاه حقیقت سپاه را چه کند
گناه عیب بود شاه عیب پوش صفا
به غیر آنکه بپوشد گناه را چه کند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.